-
بزرگترین آرزو
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 11:32
آدم همیشه میتونه با دردهای خودش کنار بیاد . تحملشون کنه . حواسشو پرت کنه که یادش بره درد داره . اما نمیتونه لحظه ای از درد یه فردی که بهش نزدیکه غافل بشه . تمام ذهنش درگیر میشه . آرزو میکنه تمام افکارش پوچ باشه . آرزو میکنه همه پزشکها بی سواد باشند . آرزو میکنه همه آزمایشگاهها خطا داشته باشند . آرزو میکنه همه...
-
؟
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 19:39
بودن یا نبودن مساله این است بی ربط : اسم دختر « گلابی » شننیده بودید ؟
-
از پندهای سورائو
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 00:54
قدر این سعادت را بدان که زمینی که بر آن ایستاده ای ، نمی تواند بزرگ تر از دو پایی باشد که بر آن قرار گرفته . کافکا
-
بدون شرح
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 20:48
امروز یک مریض داشتم فامیلش بود : << آخیش جان >>
-
نوروز ۹۰
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 17:21
سال نو مبارک
-
زبان شناسی
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 15:10
از بین 4 گزینه زیر ، گزینه متفاوت از نظر معنی و نوع تفاوت را مشخص کنید . ( موضوع گزینه ها سردرد است !!!!!!) الف) سرم دردکن(saram dardakon) ب ) سرم دردکردن(saram dardakardan) ج ) سرم درد کردسن (saram dard kardasan) د ) سرم دردش هسن(saram dardash hasan) ضمنا یه جمله جدید در زمینه پزشکی یاد گرفتم : ا بند رفته (eband...
-
دکتر سرماخوردگی
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 22:23
روزانه بین ۱۰۰ تا ۱۳۰ تا مریض داریم میبینیم . خیلی خسته کننده است . دلم واسه روزهای slow اینترنی تنگ شده . روزهای شهر ! اینجا درمانگاه سرعته . توی ۳ ـ ۴ ساعت باید حدود ۶۰ ـ ۷۰ تا مریض ببینی . حالا اگه حرص آور باشن که وا اسفا ! امروز توی درمانگاه یه مریض داشتیم که اومده بود مهر بزنه واسه متخصص . هر چی چونه میزدم که...
-
بستنی
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 22:45
امروز رفته بودم سوپری . یه دختر بچه حدودا ۳ ساله اومده بود ، یه ۲ ریالی دستش بود ، بستنی میخواست ! نمیدونم از کجا آورده بود این پولو ! هیچ چیز نمیگفت غیر از اینکه : أسنی أخام !
-
اسامی جالب
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 19:17
فامیلهایی که مردم اینجا دارند خیلی متنوع و جالبه که اکثرا بار منفی دارن . چندتایی را که یادم مونده اینجا مینویسم که شما هم بی نصیب نمونید ! رنجبر ، آشفته ، تندخو ، شب تاری ، جستی ، خربر ، درویش فقیری ، زندانی ، نوازنده ، خودستان ، چاکری ، پای رنج ، تابدار ، نجفی عمله ، چوب دست ، تب ، آواره ، آسی پور ، کبابی ، عاجزی ،...
-
هرمافرودیسم
شنبه 27 آذرماه سال 1389 00:53
هنوز که هنوزه نفهمیده اند که من مونثم . باز هم وقتی میان خطاب قرار میدهند : آقای دکتر
-
زبان اینجایی !!
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 18:47
جالبه که مردم اینجایی که اپسیلون مساحت داره ۴ مدل لهجه دارن ! مینابی ، بندری ، بشاگردی ( به قول خودشون بشگردی ) ، کرشی (korosh) . تازه چهار قدم اونطرف تر که بری نه تنها لهجه ها که پوشش و فرهنگ مردم هم متفاوت میشه . یعنی هر قدر به سمت سیستان بری لباسها تیره تر و اخلاق مردم هم تندتر میشه . چند لغت از فرهنگ لغات مرتبط...
-
در عجبم !!!
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 21:06
امروز یکی از مریضهایی که دیدم 5 تا زن داشت و بیست تا بچه . اوایل هم که اومده بودم یه آقایی اومد که گفت 22 تا بچه دارم . 6 تا زن هم داشت !!! تازه یک زنی هم بود که سرحال و خوب کشاورزی میکرد ، سابقه 17 تا nvd داشت !!!! یکی دیگه از عجایب امروز یه مریض بود با اسم گلو !!!! تصور کنید !!!
-
پایش شش ماهه دوم ۸۹
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 21:25
امروز اومدند بازدید . بسیار بسیار بسیار راضی بودند . انقدر تعریف کردند ازمون که نگو ! هی گفتند چقدر عالی بودید . تمام خانه بهداشتهاتون عالی بودند . مرکز شما تبدیل شده به یکی از بهترین مرکزهامون و ... . کلی از بازدیدهای هدفمندمون خوششون اومده بود . از جلسات آموزشی که با مردم گذاشته بودیم و کلا دیگه اونقدر محشر بودیم که...
-
حجم بالای گاستروانتریت
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 22:24
در طول آبان ماه 240 مورد گاستروانتریت رو توی دفتر ثبت کردیم . تازه لااقل حدود سی تا چهل نفر ثبت نشدند . انواع موارد رو داشتیم . یک مورد شیرخوار 4 ماهه ای بود با وزن 700/6 که با اسهال از یک ماه پیش مراجعه کرده بود . طی شرح حالی که گرفتم معلوم شد که از سه ماهگی غذای کمکی را براش شروع کرده بودند . از بیسکویت گرفته تا...
-
خواب بازگشت
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 15:11
دیشب خواب دیدم برای تزم باید برمیگشتم به شهر دانشجویی . تازه برام تعیین کرده بودند که یک ماه جراحی اعصاب بیمارستان ف هم باید بگذرونم . جالب اینجاست که توی خواب حس بدی نداشتم . وای که چقدر دلم برای حال و هوای اونجا تنگ شده . 7 – 8 سال از بهترین سالهای زندگی را در اونجا گذروندم ، بزرگ شدم ، خندیدم ، گریستم و زندگی کردم...
-
اتل متل
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 19:26
-
اکر عمر دوباره داشتم ...
جمعه 21 آبانماه سال 1389 19:19
البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد. اگر عمر دوباره داشتم، مىکوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم. همه چیز را آسان مىگرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابلهتر مىشدم. فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مىگرفتم. اهمیت کمترى به بهداشت مىدادم. به مسافرت بیشتر...
-
خوش شانس به این میگن !
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 14:56
وقتی استاجر بودیم معروف بودم . یادمه روزهایی که عصرش کلاس داشتیم ، بچه ها ، اعم از دختر و پسر یکی یکی میومدند و ازم میپرسیدند که عصر میرم کلاس یا نه . اگه میرفتم حضور غیاب نمیشد ولی اگه غیبت میکردم صد در صد هر کسی که غایب بود غیبت میخورد . این بود که همه با توجه به تصمیم من برای عصر تصمیم میگرفتند . به بیان دیگه یا...
-
اندر احوالات بیماران روستا
شنبه 15 آبانماه سال 1389 01:07
مردم روستا ناآگاهند . هر چی خودتو خفه کنی که براشون یه توضیح اضافی دارویی بدی نمیپذیرند . وای به روزی که آمپول بخوان و نیاز هم نداشته باشند . حالا آمپول که سهله ، مریض داشتم ۲۶ ساله ، میگفت نمیتونم قرص بخورم شربت بنویس !! همه داروهاشو شربت دادم ! معمولا هم از هر پزشکی انتظار معجزه دارند . امروز سرما خورده و میاد دکتر...
-
تولد
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 00:16
تولدم مبارک
-
غذا
یکشنبه 2 آبانماه سال 1389 13:31
خانمیه 2 – 3 سال از من بزرگتر . از سر تا پاش مشکل داره . دایم هم داره غر میزنه . یه دفعه نگاهش میفته به چسبهای روی انگشتان دستم . میپرسه چرا چسب ازدی ؟ با چی زخم اشده ؟ میگم : رنده . میگه مگه خودت غذا درست اکنی ؟ خنده ام میگیره : خوب پس کی برام درست کنه ؟ با فیافه حق به جانب میگه : خوب شوهرت !!!!!! بعد از کلی اصرار من...
-
عذاب وجدان
جمعه 30 مهرماه سال 1389 12:04
فکر میکنم زمانم را زیادی برای چیزهای بی ارزش هدر میدم . آخر مهره و من هنوز درسی نخوندم . بهانه ام اینه که طرحم اما خودم میدونم که میزان درس خوندنم اصلا با وقت آزادم match نیست . به نظر شما اگه الان شروع کنم به خوندن ، با توجه به طرح و اینکه مدت زیادیه از درس دور بودم ، در خوشبینانه ترین حالت ، نمره امتحانم چقدر میشه ؟...
-
دل آدم میگیره برای اینها...
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 21:33
چقدر راحت بیان میکنند که بدبختند .... چقدر راحته براشون اینکه بگن شوهرشون زندانه .... که معتادند .... که نمیتونن شیر بخرند و بخورند ... که پول داروشون اگه از ۱۰۰۰ تومان بیشتر بشه ندارند که بدن .... که پول شیر خشک ندارند ..... که همه اینا رو با لبخند میگن . انگار نه انگار که میشه راحت تر هم زندگی کرد . میشه از این...
-
سرعت
جمعه 29 مردادماه سال 1389 19:27
دیروز برای عیادت یکی از اقوام به بندرعباس رفته بودم . با وجودی که دیشب ساعت 4 خوابیدیم امروز صبح ساعت 8:30 به سمت میناب حرکت کردم که احیانا مریضهای صبح جمعه همکارم را بیدار نکنند . فاصله میناب و بندر 90 کیلومتره و بینش دایما ماشینهای خطی در حرکتند و همیشه خیالمون راحته که برای مسافرت بین این دو شهر مشکلی نیست . من هم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 21:09
سلام من برگشتم !!!!
-
هوا بس ناجوانمردانه گرم است آییییی........
شنبه 22 خردادماه سال 1389 10:42
با اجازه فروغ : من از نهایت تابستان حرف می زنم من از نهایت گرما و از نهایت تابستان حرف می زنم اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان برق بیاور و یک دریچه کولر که با آن به مطبوعی هوای بهار بنگرم .
-
بهار غریب
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 14:38
من به درماندگی صخره و سنگ من به آوارگی ابر و نسیم من به سرگشتگی آهوی دشت من به تنهایی خود می مانم . من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم چشم تو ، چشمه شوق چشم تو ، ژرف ترین راز وجود...
-
جامعه
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 19:46
این سومین باریه که حس بدی دارم و میترسم . بار اولش وقتی بود که سرایدارمون اومد و گفت : خجالت میکشم بهتون بگم . چند بار خواستم بگم اما روم نشده . اینجا وقتی از خونه بیرون میایید چادر سر کنید . من شوکه شدم که : ها ؟ چادر ؟ گفت : آخه مردم اینجا فرهنگشون پایینه . بالا نیست . از خونه که بیرون میایید مینشستن بیرون نگاه...
-
راننده
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 11:35
این ماه رانندگی مراکز بهداشتی درمانی روستایی اینجا رو به مناقصه گذاشتند . پایه حقوق 450 تومان . راننده ما مرد خوبی بود که بیچاره تنها راه کسب درآمدش همین رانندگی بود . قدیمها با ماشینش کار میکرده . الان هم که راننده مرکز ما بود و نجیبانه مشغول خدمت . وقتی قضیه مناقصه مشخص شد اومد و به من گفت که سفارششو به مدیر شبکه...
-
زنانی که جایگاه خود را میشناسند ...
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 20:48
خانم باربارا والترز که از مجریان بسیار سرشناس تلویزیون های معتبر آمریکاست سالها پیش از شروع مبارزات آزادی طلبانه افغانستان داستانی مربوط به نقشهای جنسیتی در کابل تهیه کرد. در سفری که به افغانستان داشت متوجه شده بود که زنان همواره و بطور سنتی 5 قدم عقب تر از همسرانشان راه می روند . خانم والترز اخیرا نیز سفری به کابل...