ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

NICU و نمایشگاه کتاب

          

اینترنتم مشکل داره و توی بیمارستان هم وقت ندارم . امروز که به تاریخ آخرین پستم نگاه کردم تازه فهمیدم چند وقته آپ نکردم .  

۱۶ اردیبهشت از بخش سبک اعصاب وارد بخش وحشتناک NICU شدیم .   دلم میخواست اول با دکتر ا باشم که قورباغه زشته رو زود قورت داده باشم اما متاسفانه باید طبق معمول با خواسته های دوستان کنار میومدم . این شد که اینترن دکتر گ شدیم ! روز پنجم بعد از تعویض بخش جسارت به خرج دادم و از دکتر ا خواهش کردم اجازه بدن آخر هفته برای رفتن به نمایشگاه کتاب بهم مرخصی بدن . ایشون هم فرمودند هنوز سوادمون برای مرخصی گرفتن کافی نیست !!!! برای اثبات نظرشون هم نامردی نکردند و فردای اون روز منو به رگبار سوالات بستند . انصافا ثابت هم شد ! ولی من هم از رو نرفتم و یه ساعتی بعد از ضایع شدنم مجددا تقاضای خودمو تکرار کردم که اینبار موافقت شد .   

   

     

 چهارشنبه و پنجشنبه تهران و مهمان آرای عزیز بودم . خیلی خوش گذشت . بماند که سر این خانه دوست بودن مورد محاکمه اقوام واقع شدم . متاسفانه یه بار بیشتر نمایشگاه نرفتم و اون هم به دلیل عجله و اضطراب فقط در جهت اهداف پیش رفت . یکی از دلایل اضطرابم دستور صریح دکتر داوود بود که میخواست براش دو جلد کتاب کاردیولوژی بخرم . اخلاق که نداره . جرات داشتی نخری !! 

الان بیمارستانم . مجددا NICU و اینبار اینترن دکتر ا . از تهران با خودم یه سرماخوردگی آوردم که حسابی ضعیفم کرده . رینوره دارم خفن !! میخوام امروز phytocold بگیرم . میگن میتونه به بهبود سریعم کمک کنه .  

یه غریبه !!!!

        

از اوایل بهمن پارتیشن بندی پاویون بیمارستان ص تمام شد و اتاقکهای ما به بهره برداری رسید . توی هر پارتیشن یک یا دو تخت هست ، یه میز عسلی و یه تلفن . در اتاقکها هم پرده های کلفت خردلیه . این پارتیشن بندی باعث نشده که صدای تلفن همدیگه رو نشنویم یا اینکه اگه توی یکی از اتاقکها جمع شدیم مجبور نباشیم سر و صدای کمتری به راه بیندازیم ( تازه بدتر هم شده ، چون نمیدونیم توی اتاق بغلی ممکنه کی به حرفهامون گوش بده !!! ) اما لااقل یه حریم شخصی داریم که اگه حوصله نداشته باشیم میتونیم ازش لذت ببریم .  

چند روز پیش وقتی وارد اتاقم توی پاویون شدم دیدم یه نفر روی تخت کنار تختم خوابیده ! تا اون لحظه ندیده بودمش . با ورود من بیدار شد . فکر کردم شاید از اینترنهای جدیده . پرسیدم دیشب کشیک بودی ؟ خندید و گفت تقریبا . آنکال بودم . تنها بخشی که توی دانشگاه ما کشیک نداره و بچه ها آنکال هستند پوسته . پرسیدم پوستی ؟ گفت آره . خسته بودم و گویا نمیخواست بره . بهش گفتم خانم دکتر شما که تلفن احتیاج نداری میخوای بری یکی از اتاقها که تلفن نداره . بیچاره بلند شد و رفت . عصر همون روز یکی از بچه ها اومد پیشم و گفت گویا هیچ کس این دختره رو نمیشناسه . به یکی گفته اکسترن اطفاله به یکی دیگه هم گفته بود استاجر ENT ؛ رفتارهای مشکوکی هم داره . تصمیم گرفتیم فردا صبح در موردش با مسوول آموزش صحبت کنیم تا بفهمیم کیه . فردا صبحش که توی بخش بودم دیدمش که اومد توی بخشمون . دیگه ندیدم کجا رفت . نیم ساعتی که گذشت سرپرستار بخش رو دیدیم که داشت با چهره برافروخته از بیرون میومد توی بخش . ازش پرسیدیم چی شده ؟ گفت : « دنبال این دختره بودم که مشکوک بود !!! انگار آب شده و رفته زیر زمین . اومد اینجا دیدم مشکوکه . پرسیدم شما ؟ گفت استاجر اطفالم . گفتم إإإإإ ! ما که این ماه استاجر نداریم ! اینو که گفتم غیب شد . حالا به مدیر بیمارستان گفتم پیگیری کنه . »  

خلاصه کنم ..... مدیر بیمارستان با همکاری حراست و خدمه پاویون توی سلف سرویس دستگیرش کرد . ازش اسم و مشخصات پرسیدند که توی لیست اسامی آموزش نبود . به نگهبانها نشونش دادند که دیگه راهش ندهند و از بیمارستان بیرونش کردند . 

خودمونیم ! چه بیمارستان و پاویون بی در و پیکری !

اهمال خانواده ؟

                               ZFP0020557 - Female Doctor Examining Baby Boy

این روزها سرم حسابی شلوغ شده . اینترن هماتولوژی هستم و n کیلو کار که سرم ریخته . چشمتون روز بد نبینه یه همگروه هم دارم که باید دنبال کارهای اون هم بدوم . همین الان از جور کردن ct واسه یکی از مریضهاش فارغ شده ام که توده chest داره .  Superhero تازه دیروز برام ژورنال تعیین کرده اند که واسه دوشنبه باید ترجمه کنم . تزم هم اوضاعش قاطیه !!! دعا گنید از پسش بر بیام .

  

جمعه شب کشیک بودم . ساعت 8:30 یه بچه 10 ماهه آوردند که دیسترس شدید تنفسی داشت و سیانوزه بود . به محض اینکه واسه مریض اکسیژن گذاشتیم ارست کرد . کد زدیم . یک ساعتی تلاش برای احیا و بعد هم بستری توی ICU که متاسفانه نتیجه ای نداشت و dc شد . جالب اینجاست که پدر و مادرش با خونسردی نگاهمون میکردند و هیچ شرح حال درست و حسابی هم نمیدادند . بعد از نیم ساعتی که از CPR گذشت تازه گفتند از 4 روز پیش سرماخورده . سرفه و آبریزش بینی داشته . و از همون 4 روز پیش دستها و پاهاش بنفش میشده !!! برده بودندش پیش دکتر ، گفته روز شنبه ببریدش بیمارستان ؟! گویا قبلا هم به علت پرماچوریتی یک ماه توی NICU بستری بوده . حالا این سوالات مطرح میشه که : 

1 ) این چه دکتری بوده که بستریش نکرده ؟ 

2 ) چرا این پدر و مادر اینقدر خونسرد بودند ؟  

3 ) الان که کاملا سیانوزه شده بود چرا آوردندش ؟!! فکر نمیکردند جزو روند طبیعی بنفش!!! شدنشه ؟!!

امروز صبح هم یه مریض معرفی شد که متادون خورده بود . دختر 5 ساله که مادرش به جای استامینوفن بهش یک قاشق غذاخوری متادون داده بود . از بی حالیش شک کرده بوده که مشکل داره . دوباره شیشه شربت رو چک کرده و فهمیده اشتباهی داده . جالب تر اینکه هفته پیش هم به اون یکی بچه اش متادون داده بوده !!!!!   

 بالاخره نتایج تخصص اومد . قبولیها نسبتا جالب بود . به همه اونایی که قبول شدن تبریک میگم و برای بقیه آرزوی صبر ، تلاش و موفقیت میکنم .