ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

سپندارمزگان مبارک!

 ۲۱ بهمن کشیک بودم . لابد میدونید ساعت ۹ قرار بود ملت شهید پرور برن روی پشت بامها  و فریاد الله اکبر سر بدن . همون ساعت به طور ناگهانی شاهد هجوم ملت بودیم ! اورژانس ما احتمالا شباهت زیادی به پشت بام خانه ها داشت !

از ۲۲ بهمن تا ۲۵ بهمن رفته بودم مرخصی . خیلی بهم خوش گذشت . مهمان داشتیم و بساط عیش و طرب تا دلتون بخواد فراهم بود . دریغ از یه کلمه درس خوندن ! 

شنبه وقتی برگشتم به محضی که ع ( اینترن همگروهیم ) رو دیدم با خونسردی تمام بهم خبر داد که : ۳ ساعت دیگه امتحانه ! کلی دعوا کردم ! جالبه که یه نفر هم بهم خبر نداده بود . این همه معرفت پسرها منو کشته ! 

روزهای آخر قلبو میگذرونم .   بر خلاف انتظار خیلی بهم خوش گذشت . با بچه ها مچ نبودم ولی با رزیدنتها چرا !!!!!!!!!!!! میدونم که دلم برای همه خیلی تنگ میشه .  

روز ولنتاین رو با رزیدنتها و بیماران عزیز گذروندیم !   کشیک شلوغی بود . دکتر داوود هم تا میتونست همه رو سر هدیه ولنتاین دست انداخت . بیچاره خانم دکتر پ (رزیدنت سال ۳ قلب ) که تازگی با یکی از اینترنها ازدواج کرده . تا شد متلک ولنتاینی شنید !  

اعترافاتی که گرفتم و بحثهای در گوشی هم غیر منتظره بود ! 

 از اونجایی که به ایرانی بودنمون اهمیت میدم پیشاپیش سپندارمزگان رو به همه تبریک میگم . روزهاتون پر از عشق ! 

                        

علم لدنی !!!!!!!!!!

نمیدونم چه سریه که دکتر الف و دکتر س نمیتونن با هم کنار بیان ! مورنینگهای روزهای یکشنبه یکی از نشونه هاشه !    دکتر الف به محض ورود به مورنینگ شروع میکنه به محکوم کردن دکتر س (خصوصا در زمینه بی اهمیت بودن معاینه فیزیکی ) و دکتر س هم از نجابتش  تا میتونه سعی میکنه صداش در نیاد . 

 موضوع یکشنبه گذشته پریکاردیت بود . جاتون خالی چایی و کیک میخوردیم    و بحث جذاب این دو نفر رو تماشا میکردیم . یکی این میگفت یکی اون . جالبه که روشون هم به طرف ما بود و هر کدوم سعی داشت مطالب خودشو تو مغزمون فرو کنه ! دکتر الف خودش متوجه شد و گفت : ما دو تا مثل این خواننده ها هستند یکی یکی میخونند مثل اندی و کورس ...  

اونجوری شدیم ! بعد هم فرمودند : اینی که میگم وحی منزله ! مایع بدید به پریکاردیت . دکتر س هم نه گذاشت و نه برداشت : ما اینقدر زحمت میکشیم کتاب میخونیم به آقای دکتر الهام میشه !!!! 

دکتر س شدیدا به من گیر میده . نمیدونم فکر میکنه من دودرم یا اینکه خوشش اومده ازم . چپ میره راست میره سوالاتش به سمتم سرازیر میشه . 

راستی یادم رفته بود ! اختلال خوابم رو کشف کردم ! ADHD !!!dance3.gif

یک کشیک بد!

دیروز دکتر د پدرم را در آورد . تکی بودم و یک بیمارستان قلب .   واسه هر مریضی هم که زنگ میزدم بهش میگفت حالا خودت یه کاریش بکن . مریض بلوک کامل آوردند گفت حالا برو بخوابونش سی سی یو اوردرش رو هم بذار تا ببینیم چی میشه.... !  از صبح دیروز ساعت ۸ تا ساعت ۴ صبح امروز روی هم رفته ۱ ساعت پام به پاویون رسید . اونوقت امروز دکتر د با خونسردی میگه : دیشب که خوب خوابیدی ؟!     این بود که امروز از وقتی دکتر داوود گفت کشیک ۲۹ بهمنشو با دکتر د جابجا کرده عزا گرفتم ! 

با اینهمه خستگی زیاد خوابم نمیاد . انگار واقعا جغد شدم ؟! خودم هم توی سبک اختلال خوابم موندم !!!!!!!  

 

   

            شبی آرام چون دریای بی جنبش 

         سکوت ساکت سنگین سرد شب 

         مرا در قعر این گرداب بی پایاب میگیرد 

         دو چشم خسته ام را خواب میگیرد 

         

         من اما دیگر از هر خواب بیزارم 

         حرامم باد خواب و راحت و شادی 

         حرامم باد آسایش 

         من امشب باز بیدارم 

  

پست کشیک

 خوابم میاد  

دیشب با دکتر داوود کشیک بودم . دو تا آدم بد کشیک به هم افتاده بودیم . پدرمان به در آمد ! اون که ساعت ۱:۳۰ بعد از اینکه تمام تختهای سی سی یو و بخش رو پر کردیم رفت بخوابه . 

 من هم تا ساعت ۳:۳۰ صبح که نوبت کشیک من بود در به در تخت خالی سی سی یو بودم و یه ریز مریض اعزام میکردم این ور و اون ور !  

عوضش ح توی ساعتش به جای هر شب خوابید !        وقت بیداریش هم چپ و راست میرفت به من میگفت جغد ! 

امروز دکتر الف باز هم کلاس گذاشت . از بس چراپیت میگه حوصله ام سر میره . تمام مدت چرت میزنم .boredom.gif وسطای کلاس بود که متوجه شدم داره manage مریض VT رو به دقیقه 89 بازی فوتبال برزیل و فرانسه تشبیه میکنه که : فرانسه یک بر صفر جلوست ! برزیل باید از موقعیتش حداکثر استفاده رو بکنه . بازیکن برزیل که کچل بود مریض بود اسمش چی بود ؟! ...  

راستی نمیدونم چی شده از هفته پیش هر روز صبح توی مورنینگ بهمون چایی و کیک میدن !

کلاس آموزنده !

دکتر الف امروز واسمون کلاس گذاشته بود . توصیه های جالبی میکرد :

اگه مریض اومد با VF بهش شوک بده . 200 ژول . اگه دکتر ر پرسید چقدر شوک دادی بگو 100 ژول . بهت میگه آفرین دخترم . نگی 200 ژول دادیا ! اگه گفتی 200 میگه چرا بگو نه اشتباه کردم 100 تا دادم . مهم اینه که شوک بدی تا برگرده . فقط دکتر نفهمه با زیاد شروع کردی ! 

یاد یک ویرانی ناگوار

روز ٢۶ آذر وقتی وارد بیمارستان ف شدم با صحنه ای مواجه شدم که کاملا شوکه ام کرد .  

ساختمان قدیمی بیمارستان نسبتا خراب شده بود . حس وحشتناکی بود . یکی از خدمات که همون دور و بر میپلکید گفت دیشب تا صبح خرابش کرده اند . دور تا دور ساختمان قدیمی نگهبان گداشته بودند و موبایل هر کسی دستش بود را میگرفتند . یکیشون گفت رییس بیمارستان گفته نگذارید عکس بگیرند . گویا آقای رییس دور از چشم میراث فرهنگی یا هر ارگان دیگه ای دستور تخریب دادند تا یک ساختمان ٨ طبقه جاش بسازند . ساختمانی که ٧٠ - ٨٠ سال پیش رضا خان ساخته بود به همین راحتی خراب شد . 

 

 

 

 

این هم نگهبانها : 

 

 

 

 

این عکسها در شرایط کاملا پنهانی و طی یک عملیات سری گرفته شده ! 

 

 

 

روز ٢٧ آذر دیگه از همینها هم خبری نبود . مقایسه کنید :

 

 

 

یادت بخیر ف .

اولین کشیک قلب

دیروز به قلب علاقمند شدم !  Heart Smile

 

صبح تازه کشیکم شروع شده بود . داشتیم توی یکی از ccu ها با دکتر داوود ( رزیدنت سال ۲ قلب ) و خانم دکتر ح ( رزیدنت سال ۱ داخلی ) راند میکردیم که یه دفعه دیدیم یه مریضو با سرعت آوردند توی ccu . مریض MI کرده بود و به همین دلیل بدون اینکه اطلاع بدن از اورژانس مستقیم آورده بودندش . ما هم جمیعا دویدیم بالای سر مریض . دکتر داوود به محض اینکه ECG ( که MI انتروسپتال رو نشون میداد ) رو دید شروع کرد به تلاش برای پیدا کردن دکتر ر که آنکال هم نبود ! ما هم هی تشویقش میکردیم !  

دکتر ر هم خودشو رسوند و مریضو بردند واسه آنژیو . من برای اولین بار بود که سر آنژیو میرفتم . برام خیلی جالب بود که چطور رگهای تنگ و بسته رو باز میکردند . خیلی لذت بردم . قشنگترین لحظه هم وقتی بود که دوباره رفتم توی همون ccu ، دیدیم مریضی که انفارکتش اونقدر وسیع بود راحت نشسته و داره با اشتها غذا میخورهYah . ناگفته نمونه که دکتر داوود هم به دلیل این تلاش بی وقفه برای پیدا کردن دکتر قویا مورد تشویق قرار گرفت . 

  

راستی من این روزها زیادی با دکتر داوود و دکتر د و دکتر آ میپرم .  

دو تاشونم مجردن . چون داخلیمونو با هم بودیم باهم خیلی راحتیم . هم گروهیهام هم چند تا پسر خاله زنکن ! کسی راهی واسه پیشگیری از حرغهای آتی میشناسه ؟!

به باز باران

گویا هوا هم تصمیم گرفته من هر لحظه به یاد تو باشم و به یاد روزهای زیبای با هم بودنمان . جمله ای که توی جشن فارغ التحصیلی گفتی توی ذهنم تکرار میشه : 

« هنوز رد پای تو بر برف خاطراتم باقیست .... »

 

اینجا داره برف میاد و من قلبم . 

     

از خاطرات اعصاب

 

توی بخش نورولوژی یه مریض داشتیم که اسمش اقدس بود . خودم خوابونده بودمش . 10 روزی بستری بود . stroke in evolution  بود . اول که اومده بود خیلی اوضاعش وخیم نبود ولی روز به روز بدتر میشد . همراه هاش هم ولش کرده بودند و رفته بودند . این بود که اقدس خانم به هم اتاقیهاش هی غر میزد و همه رو عاجز کرده بود . دکتر ر هم به خاطر دل رحیمش نگهش داشته بود که کاملا سالم به خانواده تحویلش بده !  

روز آخر بخش میخواستم از یکی از اینترنها یه سوال بپرسم . بالای سر اقدس بود . عجله داشتم . اقدس هم تا منو دید شروع کرد به حرف زدن باهام . دیس آرتری داشت . من که متوجه نمیشدم چی میگه . فقط میفهمیدم میخواد یه چیزی براش بیارم . منم که مهربون ! با لحن پر محبتی هی میگفتم : باشه الان میگم بیارن واست ! دیدم با تعجب نگاهم میکنه . دوباره حرفشو تکرار کرد . باز هم اصرار کردم که باشه باشه صبر کن ، میارن واست !  

یه ساعتی که گذشت تازه فهمیدیم بیچاره کاغذ میخواسته که وصیت نامه بنویسه ! 

 

فصل 11 : قلب

امروز اول بخش قلبم بود . افتادم با دکتر ر مدیر گروه سابق قلب که از همه نظر ترسناکه !!!!!!!!!  منظم ترین آدمیه که توی دانشگاه ماست . سر ساعت 7 صبح راند رو شروع میکنه . باید ساعت 6:30 بخش باشم .  اونم من که ساعت 8 به زور بیدار میشم ! 

تازه دکتر داوود هم رزیدنتمه . از روز اول استجرها که ازش سوال میکردن رو فرستاده سراغ من که از خانم دکتر بپرسید ! مسوولتون اونه . 

از پسش بر میام ، نه ؟