-
یک واقعه !یک سانحه !
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 19:46
مطلب جدید جوراب رو خوندم یاد یه واقعه ای افتادم !!! جلوی درمانگاه ما خاکیه و یک دونه چراغ هم نداره . از وقتی آمدیم اینجا ۱۰ بار بهمون قول دادن که اسفالتش میکنن اما مثل همه چیزهای دیگه که قولش رو دادند و عملی نشد این هم مونده تا ما طرحمون تمام شه . ماه اول طرحمون بود و بارندگی های شدیدی رو شاهد بودیم . یک شب ، به محضی...
-
نوروزتان پیروز
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 02:35
سال نو مبارک یه سری توصیه هایی واسه سال نو به دستم رسیده که دوست داشتم شما هم بخونیدشون . فکر میکنم اگه بتونیم بهشون عمل کنیم نتایج خوبی داشته باشه . ONE. Give people more than they expect and do it cheerfully. TWO. Marry a man/woman you love to talk to. As you get older, their conversational skills will be as...
-
سلام ، اینجا میناب است ....
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 00:58
مدتها بود ننوشته بودم . الان نوشتن یادم رفته . نمیدونم از کجا شروع کنم . الان طرحم . پزشک خانواده . یکی از روستاهای میناب . بیشتر از یک ماهه که شروع به کار کردم . اینجا مردم خوبی داره . همیشه شکرگزار و قانع . امکاناتون محدوده . تازه تلفن پانسیونمون وصل شده . هوا دلپذیره و ... . یه کم مغزم فعال شه میام مینویسم !!!!
-
فردا ... امروز ... دیروز ...
جمعه 11 دیماه سال 1388 16:08
سلام استان طرحم تعیین شد : هرمزگان . امشب حرکت میکنم . نمیدونم چه آینده ای در پیشه . هیچ حدسی از آینده نمیزنم . هیچ پیش زمینه ای ندارم . هنوز نرفته دلتنگم . کسی به سوگ نشست و در مصیبت آن روزهای خوب گریست کسی نمی داند که پشت پنجره آواز کیست می آید که کیست می خواند کسی به سوگ نشست که سوگوار جوانی ست سوگوار امید و سوگوار...
-
دردسرهای آخر تز و طرح .....
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 16:42
سلام . این مدت اونقدر سرم شلوغ بود که نتونستم ببینم اینترنت چه رنگیه !!! دو باری هم نوشتم که یه دفعه همه اش پرید !!! درگیر تز بودم که دفاع شد و تمام !!! بعد هم درگیر طرح شدیم و بالاخره انتخاب اول صورت گرفت ! سر دفاع خیلی اذیتم کردند . البته کار جدیدی نبود اما خاص تر بود !!! اولش کلی اذیتم کردند . بعد هم گفتند باید بری...
-
دفاع نزدیک میشود ....
سهشنبه 17 آذرماه سال 1388 13:11
امروز اونقدر دویدم تا بالاخره قرار جلسه دفاع رو واسه شنبه گذاشتم . به طرز ماهرانه ای از شر دکتر او... روماتو هم راحت شدم !!!! قرار بود ۲ نفر از اعضای شورای پژوهشی توی جلسه دفاعم باشند که به این ترتیب یکیشون پر !!!!! از حالا استرس دارم . نمیدونم خوب پیش میره یا نه . امیدوارم اونقدر گیر ندهند که به بیست و پنجم نرسم ....
-
فقط برای اینکه یه چیزی گفته باشم !
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 12:07
سلام . بعد از مدتها ایراد اینترنت بالاخره اومدم بیمارستان که یه پست بذارم اما مغزم کار نمیکنه !!! شدیدا درگیر تزم و اعصابم داغونه . دو بار هم سعی کردم آپ کنم که تمام مطالب نوشته شده پرید !!! -------------------------------------------------------------------------------- یه زمانی هر کس میخواست امتحانی نده میومد سراغ...
-
پرستاری و پزشکی
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 13:11
چند روز پیش یکی از آشنایان را دیدم . از وضعیت طرحم پرسید که گفتم هنوز تزم هم مونده !!! گفت : چقدر حقوق شما پزشکیا کمه . من به دخترم گفتم به هیچ وجه فکر پزشکی نباشه . بزنه پرستاری . هم ارزشش بیشتره !!!! هم حقوقشون !!!!
-
سفر پر ماجرا
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 19:06
مدتی که از اینترنت دور بودم با چند نفر از دوستان یه سفر توپ داشتیم که من رو از نوشتن باز داشته بود . مدتی بود که میخواستم به مناسبت تمام شدن روزهای تحصیلم یک سفر دسته جمعی رو ترتیب بدم . با برنامه ریزی هایی که انجام دادیم بیشترین تعداد دوستان بین 17 تا 24 مهر off بودند . این شد که روز جمعه 17 مهر 88 سفر شمال به یاد...
-
تغییر
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1388 17:59
دیروز توی خیابانهای شهر قدم میزدم . ذهنم یک لحظه رفت به دنبال هاشم . گدای کور شهر ، که باهوش بود و هر گاه به تو میرسید از صدای پاهات میشناختت . نمیدونم هنوز زنده است یا نه . آیا اگر بود هنوز بعد از هفت سال صدای پای من را میشناخت . صدای پاهام چقدر عوض شده ؟
-
پایان
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 15:07
تمام شد . ۲۹ شهریور آخرین کشیک زنان رو دادم . امروز آخرین امتحان زنان رو و آخرین روز لیبر هم گذشت ..... تمام شد . ۲۹ شهریور آخرین کشیک اینترنیم رو دادم . امروز آخرین امتحان اینترنیم رو و آخرین روز بیمارستان ص هم گذشت ..... تمام شد . ۲۹ شهریور آخرین کشیک دوران تحصیلمو دادم . امروز آخرین امتحانم رو و آخرین روز کاری...
-
یه بازی
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 13:43
به دعوت ژاندارک عزیز : تا حالا شده خواب باشین و یه جورایی احساس کنین وبفهمین که همه چی خوابه و تموم میشه؟حالا اگه امروز یکی بگه همه ی این دنیایی که دارید لمس میکنید ومی بینید با همه اتفاقاتش فقط یه خوابه شما با وجود اینکه نمیدونین تو بیداری،تو دنیای واقعی چی انتظارتونو میکشه باز دوست دارین بیدارشین؟به نظرتون بیدار که...
-
اندر عوالم زنان
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 17:36
سلام مدت زیادی از آخرین نوشته ام میگذره . چند تا دلیل عمده داره . یکیش بی حوصلگی بعد از اتمام انتخاباته که ناگفته نمونه دامنگیر همه شد و عده زیادی از بر و بچه های وبلاگ کار وبلاگشونو به همین مناسبت یا به بهانه اش حذف کردند !!! یکی بخش زنان که شدیدا آدمو درگیر و abuse میکنه . دیگری هم کامپیوترمه که یه مدته هر چی...
-
مارگون
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 12:48
این روزها شدیدا درگیر رفت و آمد هستم . خواهرم پیشمون اومده و در نتیجه آواره این شهر و اون شهرم ! حالا بماند که برای این مسافرتها چطور تونستم از زیر کلاسهای بهداشت در برم !!! یکی از سفرهای هفته گذشته به نزدیک شیراز بود . آبشار مارگون . آبشار مارگون یکی از بزرگ ترین و با شکوه ترین آبشارهای ایران است که که از نظر زیبائی...
-
آرزویی که پژمرد ....
شنبه 13 تیرماه سال 1388 15:24
آرزو می کردم ، دشت سرشار ز سرسبزی رویاها را من گمان می کردم ، دوستی همچون سروی سرسبز ، چار فصلش همه آراستگی ست من چه می دانستم ، هیبت باد زمستانی هست من چه می دانستم ، سبزه می پژمرد از بی آبی ؛ سبزه یخ می زند از سردی دی من چه می دانستم ، دل هر کس دل نیست قلب ها ، ز آهن و سنگ قلب ها ، بی خبر از عاطفه اند از دلم رست...
-
ارزش انسان*
سهشنبه 2 تیرماه سال 1388 01:08
دشتها آلوده است در لجن زار ، گل لاله نخواهد رویید در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟ فکر نان باید کرد و هوایی که در آن نفسی تازه کنیم گل گندم خوب است گل خوبی زیباست ای دریغا که همه مزرعه دلها را علف هرزه کین پوشانده ست هیچ کس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان...
-
مختصری از خستگی ها ...
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1388 20:33
درگیری های من این روزها خیلی زیاد بود و حسابی خسته ام کرد . به حدی که اکثر اینترنهای اطفال جرات نداشتند باهام حرف بزنند !!!! مورد اول جریان تزم بود که به بن بست خوردم . مورد دوم جلسه ای بود که با شورای پژوهشی دانشگاه ترتیب دادیم و هر چی از عملکردشون انتقاد کردیم آخرش همون حرف خودشون رو زدند . به طوری که آخرش به این...
-
اندر احوالات عوالم اینترن ها !
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 19:16
امروز راند تحمیلی(!!!!) هیجان انگیز بود . یک مشت اینترن گرسنه یه جعبه شیرینی پیدا کرده بودند که ته مانده شیرینیهای روز پرستار بود !!!! دکتر ج ( رزیدنت ) هم هر چی التماس میکرد که بریم سر راند بچه ها تکون نمیخوردند . تازه اینترن اطفال اورژانس که اومده اصلا صدای رزیدنت رو که داره باهاش حرف میزنه نمیشنوه !!!! فقط حواسش به...
-
NICU و نمایشگاه کتاب
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 12:29
اینترنتم مشکل داره و توی بیمارستان هم وقت ندارم . امروز که به تاریخ آخرین پستم نگاه کردم تازه فهمیدم چند وقته آپ نکردم . ۱۶ اردیبهشت از بخش سبک اعصاب وارد بخش وحشتناک NICU شدیم . دلم میخواست اول با دکتر ا باشم که قورباغه زشته رو زود قورت داده باشم اما متاسفانه باید طبق معمول با خواسته های دوستان کنار میومدم . این شد...
-
یه غریبه !!!!
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1388 20:10
از اوایل بهمن پارتیشن بندی پاویون بیمارستان ص تمام شد و اتاقکهای ما به بهره برداری رسید . توی هر پارتیشن یک یا دو تخت هست ، یه میز عسلی و یه تلفن . در اتاقکها هم پرده های کلفت خردلیه . این پارتیشن بندی باعث نشده که صدای تلفن همدیگه رو نشنویم یا اینکه اگه توی یکی از اتاقکها جمع شدیم مجبور نباشیم سر و صدای کمتری به راه...
-
اهمال خانواده ؟
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 11:49
این روزها سرم حسابی شلوغ شده . اینترن هماتولوژی هستم و n کیلو کار که سرم ریخته . چشمتون روز بد نبینه یه همگروه هم دارم که باید دنبال کارهای اون هم بدوم . همین الان از جور کردن ct واسه یکی از مریضهاش فارغ شده ام که توده chest داره . تازه دیروز برام ژورنال تعیین کرده اند که واسه دوشنبه باید ترجمه کنم . تزم هم اوضاعش...
-
درمانگاه اطفال
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 20:38
اطفال که شروع شد فکر نمیکردم بتونم بچه ها رو تحمل کنم . توی قرعه کشی اول درمانگاه افتادم . اولش خیلی ناراحت شدم . درمانگاه تنها قسمتی از بخش اطفالمونه که میشه دودر کرد . من ۱۰ روز از تعطیلات عید رو خونه بودم و تازه برگشته بودم . اصلا برام off شدن سودی نداشت ! روز اول درمانگاه با یکی از اساتید مهربونمون بودیم که تلاش...
-
طلاق: معضل یا راه حل ؟
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1388 13:57
این مدت با موارد زیادی از طلاق مواجه شدم . زوجهایی که هیچ وقت تصورش رو نمیکردم از هم جدا شده بودند . اوایل فکر میکردم اونهایی که سنتی ازدواج میکنند با هم مشکل بیشتری دارند . الان میبینم این مشکل بین اونهایی که حتی سالها با هم دوست بوده اند شایعتره . با کسانی روبرو شدم که بعد از ۱۱ سال زندگی مشترک با وجود چند بچه بی...
-
نوروز ۸۸
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 11:20
ده بار این پست رو نوشتم .... هی پاک شد ! چهارشنبه سوری هر چی دنبال پایه گشتم پیدا نکردم . این بود که خودم با آرامش توی خونه شمع روشن کردم و از روش پریدم !!!!!!!!! روزهای آخر چشم به خوبی و خوشی سپری شد . همه ازمون راضی بودند جز دکتر ب !! دیروز دکتر م رو دیدم . تنها چیزی بود که اصلا دلم نمیخواست !!! دکتر به محضی که منو...
-
باز دور هم جمع شدیم
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 18:04
دیشب یه sms از کبری رسید که کجایی ؟ چی کار میکنی ؟ گفتم بیمارستانم . کشیک میدم ! تو چی ؟ گفت :خونه ام . استراحت میکنم ! من به این حال در اومدم ! امروز هم همدیگه رو دیدیم . بسی شاد گشتیم ! الان هم پیش منه !انقدر خوش میگذره !!!!! پنجشنبه شب با سمیه و شوهرش رفتیم سینما . دیر شده بود و ماشین بنزین هم نداشت . با کلی سلام و...
-
جومونگ
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 13:15
آخرین کشیک قلب که بودم سه شنبه بود . من هم به هیچ وجه حاضر نبودم از جومونگ بگذرم . دکتر د رزیدنتم بود . خانم دکتر ح هم رزیدنت داخلی سال ۱ . پس تصمیم گرفتم روی دکتر کار کنم !!!! ظهر روز ۲۹ بهمن ، من و دکتر آ و دکتر د توی اتاق اکو نشسته ایم ، ضمنا دکتر آ چیف رزیدنته : * امروز خانم دکتر ح هست ؟ بله آقای دکتر ! خوب پس !...
-
یه آپ کوچیک
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 12:56
سلام . این مدت سرم خیلی شلوغ بود . الان هم از فرصت کوچولویی که توی بیمارستان پیدا کردم استفاده کردم و دارم آپ میکنم . اینجا کامپیوترها مدرنیزه شده !!!!!!!! هیجانزده ام شدید !!!!! الهی بگم خدا کارگردان و نویسنده سریال lost رو چیکار کنه . فکر کنم سادیسم دارن . از کار و زندگیم افتادم ! کمبود خواب گرفتم از دستشون !!!! چشم...
-
بدون عنوان!!!!
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 00:55
۲۹ بهمن آخرین کشیک قلبمو دادم . کشیک خوبی بود . خیلی خوش گذشت . خصوصا با کل کل های شدیدی که با دکتر د رزیدنت داشتم ! البته نه اینقدر صمیمانه !!!!!!! هنوز هیچی نشده دلم واسه قلب تنگیده !!!!!!! بخش چشم با غر غر های دکتر م شروع شد . با وجود بداخلاقیش دوستش دارم . فکر میکنم دل به دل راه داره !!!!!!!!!!! دیشب و پریشب ۴۸...
-
سپندارمزگان مبارک!
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1387 16:51
۲۱ بهمن کشیک بودم . لابد میدونید ساعت ۹ قرار بود ملت شهید پرور برن روی پشت بامها و فریاد الله اکبر سر بدن . همون ساعت به طور ناگهانی شاهد هجوم ملت بودیم ! اورژانس ما احتمالا شباهت زیادی به پشت بام خانه ها داشت ! از ۲۲ بهمن تا ۲۵ بهمن رفته بودم مرخصی . خیلی بهم خوش گذشت . مهمان داشتیم و بساط عیش و طرب تا دلتون بخواد...
-
علم لدنی !!!!!!!!!!
جمعه 25 بهمنماه سال 1387 02:08
نمیدونم چه سریه که دکتر الف و دکتر س نمیتونن با هم کنار بیان ! مورنینگهای روزهای یکشنبه یکی از نشونه هاشه ! دکتر الف به محض ورود به مورنینگ شروع میکنه به محکوم کردن دکتر س (خصوصا در زمینه بی اهمیت بودن معاینه فیزیکی ) و دکتر س هم از نجابتش تا میتونه سعی میکنه صداش در نیاد . موضوع یکشنبه گذشته پریکاردیت بود . جاتون...