ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

اندر احوالات بیماران روستا

مردم روستا ناآگاهند . هر چی خودتو خفه کنی که براشون یه توضیح اضافی دارویی بدی نمیپذیرند . وای به روزی که آمپول بخوان و نیاز هم نداشته باشند . حالا آمپول که سهله ، مریض داشتم ۲۶ ساله ، میگفت نمیتونم قرص بخورم شربت بنویس !! همه داروهاشو شربت دادم !  معمولا هم از هر پزشکی انتظار معجزه دارند . امروز سرما خورده و میاد دکتر ، اگه تا فردا همه علایم رفع شد که هیچ . وگرنه باز میاد . حالا این دکتر رفتن ازهمون دکتر به خودش ، عمومی به عمومی ، عمومی به متخصص و متخصص به عمومی متغیره . انقدر مراجعه میکنند تا بالاخره دوره بیماری طی میشه !!!! چند روز پیش یکی از بیماران گرامی اعتراف کرد که دفترچه بچه اش با یکبار اسهال تمام شده !!!! تصور کنید ؟!!!!

پریروز یه مریض داشتم که با همه اینها فرق داشت . مادر مریض خیلی مرتب بود و بچه هم همینطور . خواستم مثل همیشه بچه را وزن کنم مادرش گفت : نمیخواد وزن کنید . ۲۰ کیلوئه . پرسیدم دیروز بردی خانه بهداشت ؟ گفت : نه ، توی خونه ترازو دارم . من هم که قیافه ام اینجوری شده بود  تشویقش کردم . اونم شروع کرد که دارویی که برای شکم پیچ بچه ها خوب باشه چیه که اگه مشکل داشت بدم بهش و خودم توی خونه هیوسین ، رانیتیدین ، بروفن ، متوکلوپرامید و ... دارم اگه مشکلی داشتم میخورم تا بعد که مطمئنم دکتر هست میام دکتر . پرسبدم شاغلی ؟ گفت نه . تا کلاس پنجم خوندم . ۷ تا بچه دارم . دختر بزرگم لیسانسه . دختر بعدیم هم پیش دانشگاهی تجربیه . بهشون هر قدر بتونم کمک میکنم .    خیلی خوشم اومد . تا تونستم تشویقش کردم . اما خودمانیم ، چقدر آدمها میتوانند استعداد رشد داشته باشند .

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا خانوم شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ب.ظ http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com

سلام عزیزکم.......چقدر بزرگ شدی .........خیلی.........چرا فکر میکنی نوشتن از دستت در رفته
نوشته هات هنوز طعم شیرینی داره......منتهی........خیلی پخته شدی.....چقدر دلوم میخواد الان پیشت بودم........آی.........به یاد قدیما تا خود صبح با هم ور میزدیم........میگفتیم........میخندیدیم.......خیلی دل تنگتم..........نوشته هاتو خوندم.........بیشتر شد این حس کوفتی.....وای دختر..........ماهی........قدر خودتو بدون....راستی .....اینم وب من......اومدی وجدانا........نخند.......خندیدی........بگو.........دوست دارم........رفیق من...........عاشقتم...........اگر پسر بودم ازت خواستگاری میکردم.......قبول نمیکردی..........بازم درخواست میکردم.........رد میکردی..........میدزدیمت........قسم میخورم............

سلام سارا جان . مرسی عزیزم . لطف داری . من هم خیلی دلم میخواست با هم بودیم . قضیه خواستگاری رو خوب اومدی !!!! زنت نمیشم !!! حالا مردی بیا منو بدزد !

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ http://manopezeshki.persianblog.ir/

سلام.واقعا مادره درس می خوند حتما یک چی می شد

حمید احمدی دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ http://dr_ahmadi.mihanblog.com/

چقدر وزنش رو دقیق اندازه گرفتن

دقیق دقیق!

سارا خانوم پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:33 ب.ظ http://sokotamazrezayatnist.blogsky.com

سلام رفیق
پس چی........بزار دستم به دستت برسه
البته اگر بخوام به همین روش ادامه بدم احتمالا چند وقت دیگه از دست خواهران گرامی به سمت و سوی تو اعلام پناهنگی میکنم.......
باری......مواظب خودت باش ملوسکم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد