ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
فرصتی برای بخشیدن ٬ فرصتی برای از یاد بردن...
این مهلتی ست که از دست خواهی داد.
ما ٬
فرصت های گریزنده را چون قاصدک ها به دست باد نشاندیم .
ما ٬
در «خفاخانه»های ضمیر خویش چیزی را پنهان نگاه داشتیم ؛
پنهان و سرسختانه نگاه داشتیم .
و روزی دانستیم
ـ و تو نیز خواهی دانست ـ
که زمان ٬ جاودان بودن همه چیز را نفی میکند .
پوسیدگی بر هر آنچه پنهان شده است دست می یابد ؛
و افسوس به جای می ماند .
آخ که این نادر ابراهیمی چیکار میکنه با کتاباش. جدا خیلی نثر لطیفی داره
سلام..
ممنون لینکم کردید...
از آشنایی باهاتون خوشوقتم.
با اجازه لینکتون کردم.
خیلی قشنگ بود ...واقعا انتخاب بکری داشتید.....
سلام بر دوست عزیز اینترنم خیلی خوشحال شدم از اینکه یکی دیگه از همکارا شروع به نوشتن کرده امیدوارم به نوشتن ادامه بدی
سلام.یاد اون شبی افتادم که تازه کتاب نادر ابراهیمی خریده بودی وکلی ذوق داشتی.
عجب جمله های قشنگی را انتحاب کردی
سلام . یاد اون روزها ممکنه فراموش بشه ؟
نادر ابراهیمی و نوشته هایش را بسیار دوست میدارم...
ممنون بابت حضورت
شما رزیدنتی؟
سلام
از قراین پیداست که دانشجوی پزیشکی هستین
از آشنایی با وبلاگ جدیدتون خوشحالم و با اجازه لینکت می کنم. این خانم دکتره رو که گفتی یاد یکی از رزیدنتهای خانم غرغروی خودمون افتادم. خدا صبرتون بده
میگما...وبلاگت اینقدر سطحش بالاست که من فکر کردم رزیدنتی... :)
در مورد لینک هم اختیار و اجازه با خودتونه.
من هم لینکیدمت!
خوشحال میشم