هر کار میکنم تنبلی نمیذاره درس بخونم . از خودم شاکی شدم دیگه . نمیتونم بشینم سر درس . تمرکز ندارم . در نتیجه اصلا پیش نمیرم . یعنی میشه راه بیفتم ؟
شنیده ام دارند دیش ها و reciever ها را جمع میکنند . دیشب یکی از شبکه های استانی را میدیدم ، یکی از تبلیغ هاش تبلیغ گیرنده دیجیتال بود !
پ ن : تا حالا انقدر سرم شلوغ بود که نتونستم طرف درس برم . به نظرتون دیر نیست ؟
گاهی اوقات تنها راه محدود کردن آدمها برای استفاده از یک امکانات ، ترسوندنشونه که اگه استفاده کنند از دستش میدهند .
اگه بهتون فرصت این داده میشد که فقط یک اتفاق که در گذشته براتون پیش اومده را تغییر بدید چی را انتخاب میکردید ؟
هیچوقت نمیتونی بدون اینکه مطمئن باشی سالم میمونی ، بی پروا به دریا بزنی ...
شمارش معکوس شروع شده . ۱۵ روز دیگه اینجا را ترک میکنم . طرحم تمام میشه . نمیدونم . حس غریبیه . ترکیبیه از عادت کردن ، علاقه ، دلتنگی ، نگرانی برای بازمانده ها ، خستگی و ...
پسر مسوول تزریقات مرکز است . ۱۱ سالشه . چند وقت پیش خواب دیده بوده زن گرفته . بعد از این خواب ، یه دختر انتخاب کرده واسه ازدواج ، الان هم گیر داده که عقدشون کنند !
یه اصل همدلی با یه دختر اینه :
اگه گفت بهم زنگ نزن ، اگه گفت تنهاییو ترجیح میدم ، اگه گفت نزدیکم نیا ؛ اونوقت بی سروصدا دورش بپلک . اگه دوری زنگ بزن ، فوقش بر نمیداره . اگه نزدیکی برو پیشش ، حتی حرف نزن ، سکوت کن . فوقش نگاهت نمیکنه . فقط تنهاش نذار . اینطوری حس میکنه یه همراه داره که درکش میکنه . اونوقت میشی عزیز قلبش .
چقدر این دو روز نا میمون بود . اون از دیشب که خبر وحشتناک فوت پدر دوستم را شنیدم و این هم از امروز و ناصر خان .
ناصر خان ، هیچوقت در خاطره فوتبال ایران فراموش نمیشی .
تحمل از دست رفتن کسی که برات عزیزه سخت ترین کاره . دوست من ، برای تسلای غم از دست دادن پدرت ، فقط میتونم بگم متاسفم .
دو دوستیم . مدتیه با همیم . به خودمون که نگاه میکنم به وضوح میبینم که او black swan است و من white swan .