ده بار این پست رو نوشتم .... هی پاک شد !
چهارشنبه سوری هر چی دنبال پایه گشتم پیدا نکردم . این بود که خودم با آرامش توی خونه شمع روشن کردم و از روش پریدم !!!!!!!!!
روزهای آخر چشم به خوبی و خوشی سپری شد . همه ازمون راضی بودند جز دکتر ب !! دیروز دکتر م رو دیدم . تنها چیزی بود که اصلا دلم نمیخواست !!! دکتر به محضی که منو دید گفت مگه امروز قرار نبود امتحان بدید ؟ من هم با پررویی گفتم نه ! ما که اینترنهای خوبی بودیم !!احتیاج به امتحان نیست !!! بیچاره دکتر !! برامون آرزوی موفقیت کرد !
دیروز اولین روز بخش بود . اولین کشیک اطفال رو دادم . تا ساعت 5:45 صبح مریض داشتم . exchange هم . ساعت 7:30 هم از سر و صدای بچه ها بیدار شدم . دارم از خواب میمیرم !!!
تا 4 فروردین بیشتر کشیک ندارم . خونه !!! وایسا !!!! دارم میام !!!!!
دیشب آرا واسه همیشه رفت . امروز هم مریم میره . دلم براشون تنگ میشه .
بهار داره میاد . کسی واسه استقبال آماده شده ؟!!!!!!
یه شعر از توی 40چراغ دزدیده ام ، با اجازه 40چراغیها میذارمش اینجا . البته با کمی تغییر !
نوبهار است در آن کوش که شاغل باشی
نه که دکتر شوی و توی خونه ول باشی
من نگویم که کنون با که بگرد و چه بکش
پسرم ! از تو بعید است که عاقل باشی !
اغنیا اصل کباب و فقرا بوی کباب
صرفه آن است که در فکر فلافل باشی !
کاش میشد که تو یک بار دگر طرح روی
توی طرحت عقب کسب فضایل باشی
روزگاران غریبی ست ، همه گرگ شدند
نکند تکه جا مانده پازل باشی .....!
نوروزتون پیروز هر روزتون نوروز
دیشب یه sms از کبری رسید که کجایی ؟ چی کار میکنی ؟ گفتم بیمارستانم . کشیک میدم ! تو چی ؟ گفت :خونه ام . استراحت میکنم ! من به این حال در اومدم !امروز هم همدیگه رو دیدیم . بسی شاد گشتیم ! الان هم پیش منه !انقدر خوش میگذره !!!!!
پنجشنبه شب با سمیه و شوهرش رفتیم سینما . دیر شده بود و ماشین بنزین هم نداشت . با کلی سلام و صلوات خودمون رو به هر ۴ چنگول فیلم رسوندیم !
فیلم زیاد جالب نبود . بعد هم رفتیم پارک . خوب بود . فقط ما سه تا بودیم ! سمیه هنوز واسه تعیین جنسیت نی نیش نرفته . من میگم پسره ! شوهرش میگه : اولها فکر میکردم پسره اما حالا گیج شدم !!!!!!!
دکتر م فرموده اند که میخواهند امتحان بگیرند . ما هم که درس خوان ! در به در دنبال اینیم که ثابت کنیم معلوماتمون بر کسی پوشیده نیست و احتیاج به امتحان نداریم . یعنی موفق میشیم ؟
باز هم وقت ندارم . بر میگردم !
برگشتم به آسیه یه چیزی بگم :
تو که ادعای فرهنگ و شعور داری ، چرا به وبلاگ ماها سر میزنی ؟ این فحش هایی که میدی نشون میده چقدر با فرهنگ و با کلاسی . آدمها با کلامشونه که درونشون رو نشون میدن و تو نشون دادی . کسی برای حرفهای تو ارزشی قائل نیست . هر قدر میخوای توی وبلاگ همه سرک بکش . امیدوارم لااقل تخلیه روانی شی .
آخرین کشیک قلب که بودم سه شنبه بود . من هم به هیچ وجه حاضر نبودم از جومونگ بگذرم . دکتر د رزیدنتم بود . خانم دکتر ح هم رزیدنت داخلی سال ۱ . پس تصمیم گرفتم روی دکتر کار کنم !!!!
ظهر روز ۲۹ بهمن ، من و دکتر آ و دکتر د توی اتاق اکو نشسته ایم ، ضمنا دکتر آ چیف رزیدنته :
* امروز خانم دکتر ح هست ؟
بله آقای دکتر !
خوب پس ! من راحتم ! مریض اومد به خانم دکتر زنگ بزن . اگه هم نتونستید کاریش بکنید من هم که نمیتونم ، به سال ۳ بگو . من هم میرم خونه !!!!
شما که براتون فرقی نمیکنه خانم دکتر باشه یا نه . در هر حال نمیایید !
تا حالا شده بهم یه کاری بگی نکنم ؟!
آره . نمیایین مریض ببینید !! *
* دکتر آ ، شما مریضهاتونو یادتون میمونه ؟ من که از بس زیادن و شبیه هم یادم میره کدوم آنژیو شدن و چی داشتن و ...
دکتر با دقت میبینن !!!!!!
امروز کشیکی که ؟ میگم بهت !!!! *
ساعت ۷:۵۰ شب . قبل از جومونگ ، با خانم دکتر ح و دکتر د توی راهرو بیمارستان ، خانم دکتر قبول نکرده کاورم کنه که جومونگ ببینم ! به دکتر د پیشنهاد میده که اون کاورم کنه :
* خیال کردی ! من هم میخوام جومونگ ببینم !
دکتر تو رو خدا ! بگین خانم دکتر کاورم کنه ! اصلا اگه الان دکتر داوود بود به خانم دکتر میگفت شما هوای ما شهرستانی ها رو ندارید !
إإإإإ ! خانم دکتر چرا هوای ما شهرستانی ها رو ندارید ؟ کاورش کن ! *
ساعت ۸:۴۰ یه مریض MI آوردند . مجبور شدم برم اورژانس . ساعت 9 دکتر د اومد سی سی یو . دکتر در حال اوردر گذاشتن :
* دکتر جومونگ چی شد ؟
جونم برات بگه که جومونگ و سوسانا جون کوه نمک رو کشف کردند . بابی جومونگ میخواست بره جنگ که نمک پیدا کنه . یه دفعه اینا اومدن توی قصر . جومونگ داد زد بابی دست نگه دار . ما نمک آوردیم . سوسانا جون هم که کنار جومونگ وایساده بود . بابی گفت این کیه ؟ جومونگ گفت بابی این سوسانا جونه . با هم نمک پیدا کردیم ! قسمتهای بعدیش رو هم که نشون میده ، تسو میره به سوسانا جون میگه زن من میشی؟ *
این هم اندر عوالم رزیدنتهای محترم قلب و جومونگ ! بنا به درخواست دوستان تحریر گردید !
سلام .
این مدت سرم خیلی شلوغ بود . الان هم از فرصت کوچولویی که توی بیمارستان پیدا کردم استفاده کردم و دارم آپ میکنم . اینجا کامپیوترها مدرنیزه شده !!!!!!!! هیجانزده ام شدید !!!!!
الهی بگم خدا کارگردان و نویسنده سریال lost رو چیکار کنه . فکر کنم سادیسم دارن . از کار و زندگیم افتادم ! کمبود خواب گرفتم از دستشون !!!!
چشم اصلا خوش نمیگذره . دوستش ندارم . آخه یه آدم با ADHD چطور میتونه 3 ساعت توی درمانگاه مودبانه بایسته و فقط به عملیات معایناتی اتندینگ محترم توجه داشته باشه بدون اینکه صداش در بیاد ؟!!!!!!
بر میگردم !
۲۹ بهمن آخرین کشیک قلبمو دادم . کشیک خوبی بود . خیلی خوش گذشت . خصوصا با کل کل های شدیدی که با دکتر د رزیدنت داشتم ! البته نه اینقدر صمیمانه !!!!!!!
هنوز هیچی نشده دلم واسه قلب تنگیده !!!!!!!
بخش چشم با غر غر های دکتر م شروع شد . با وجود بداخلاقیش دوستش دارم . فکر میکنم دل به دل راه داره !!!!!!!!!!!
دیشب و پریشب ۴۸ ساعت کشیک بودم . از بس پلیسه در آوردم بیچاره شدم .
خدا پدر اونایی که جمعه کشیک اسکرین بودند رو بیامرزه . همکاریشون فوق العاده بود !
کشیکهای دیشب که رسما فرمودند هیچ علاقه ای به خارج کردن پلیسه ندارند ! این بود که ۱۰ دقیقه یه بار اورژانس بودم !!!
امروز داشتیم برای چهارشنبه سوری برنامه ریزی میکردیم . دنبال فضای آزاد میگشتیم . من محوطه خراب شده بیمارستان ف ( عکسهاشو توی یکی از پستهای قبل گذاشته ام ) رو پیشنهاد کردم ! اینطوری بیماران هم میتونن از امکانات آتشین استفاده کنند !!!!میتونیم مریضها رو یکی یکی از روی آتش با برانکارد بپرونیم !!!!!!