ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خیلی وقتها که به قانون اختیار و جبر فکر میکنم احساس سر درگمی دارم . نمیفهمم . تمام اتفاقاتی که از سر تصادف یا خواست خدا یا هر چیز دیگه ای میفته و روی زندگی و آینده آدم تاثیر میذاره را چی تعبیر کنم . مثلا زلزله ای که میاد و سرمایه های آدم را نابود میکنه ، یا عزیزان آدم را میگیره و روح و روان آدم را درگیر میکنه ... ترافیکی که ممکنه بهش برخورد کنی . به یه قرار مهم که تمام آینده ات در گرو اونه نرسی ... با وجودی که شرایطت مناسب نیست جایی برای دریافت شغل و یا ادامه تحصیل جلو میری و از قضا دقیقا چون آدمی که شرایط بهتری داشته نتونسته بیاد اون موقعیت مال تو میشه .... اینا همه نمونه هایی از اتفاقات خوب و بدیه که سزنوشتو درگیر میکنه . حالا اگه به اینها نگاه کنیم همه چیز جبره . اما اگه بگیم مسیر زندگیمونو انتخاب میکنیم و تلاشهامونو تنظیم میکنیم میشه اختیار . کدوم درسته ؟ اگه گاهی جبرهایی توی زندگی هست چرا ؟ اگه همه چیز با اختیار تعیین میشد چه فرقی میکرد ؟
منطقه زندگی ما شهر سردیه . امسال با وجودیکه سرمای پاییزی دیر به شهر ما آمد اما از اواسط شهریور شبها حتما باید پنجره ها را میبستیم یا اگر قرار بود بعد از ساعت ۶ یا ۷ در هوای آزاد باشیم ،چتما باید بالاپوشی اضافه میکردیم .
دیروز توی درمانگاه مریضی داشتم که از درد پهلوی راست شاکی بود . در معاینه و شرح حال به هیچ جا نرسیده بودم . به عنوان آخرین تلاش برای یافتن علت درد پرسیدم : احیانا توی سرما نبودی ؟ سرد نشده بدنت ؟ جواب داد : دیشب فقط کولر روشن کرده بودیم ....