ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

دکتر سرماخوردگی

روزانه بین ۱۰۰ تا ۱۳۰ تا مریض داریم میبینیم . خیلی خسته کننده است . دلم واسه روزهای slow اینترنی تنگ شده . روزهای شهر ! اینجا درمانگاه سرعته . توی ۳ ـ ۴ ساعت باید حدود ۶۰ ـ ۷۰ تا مریض ببینی . حالا اگه حرص آور باشن که وا اسفا !

امروز توی درمانگاه یه مریض داشتیم که اومده بود مهر بزنه واسه متخصص . هر چی چونه میزدم که واسه چه دکتری ؟ میگفت نمیدونم . حالا یه وقت مریض شدم !!!! یکی دیگه هم بود که اومده بود میگفت مهر بزن میخوام برم دکتر سرماخوردگی !!!!!!  

بستنی

  

 

               

   

امروز رفته بودم سوپری . یه دختر بچه حدودا ۳ ساله اومده بود ، یه ۲ ریالی دستش بود ، بستنی میخواست ! نمیدونم از کجا آورده بود این پولو ! هیچ چیز نمیگفت غیر از اینکه : ‌أسنی أخام !

اسامی جالب

فامیلهایی که مردم اینجا دارند خیلی متنوع و جالبه که اکثرا بار منفی دارن . چندتایی را که یادم مونده اینجا مینویسم که شما هم بی نصیب نمونید ! 

رنجبر   ،    آشفته   ،   تندخو   ،   شب تاری   ،   جستی   ،   خربر   ،   درویش فقیری   ،   زندانی   ،   نوازنده   ،   خودستان   ،   چاکری   ،        پای رنج   ،   تابدار   ،   نجفی عمله   ،   چوب دست   ،   تب   ،   آواره   ،   آسی پور   ،   کبابی   ،   عاجزی   ،   اسیرغم   ،   غمگذاری   ،   سرمستی   ، کلنگ زاده ،   کیسه    

یه مریض هم داشتیم که اسمش بود : بیگل عشقی فراز !!!!!

هرمافرودیسم

هنوز که هنوزه نفهمیده اند که من مونثم . باز هم وقتی میان خطاب قرار میدهند : آقای دکتر

زبان اینجایی !!

جالبه که مردم اینجایی که اپسیلون مساحت داره ۴ مدل لهجه دارن ! مینابی ، بندری ، بشاگردی ( به قول خودشون بشگردی )‌ ، کرشی (korosh) . تازه چهار قدم اونطرف تر که بری نه تنها لهجه ها که پوشش و فرهنگ مردم هم متفاوت میشه . یعنی هر قدر به سمت سیستان بری لباسها تیره تر و اخلاق مردم هم تندتر میشه . چند لغت از فرهنگ لغات مرتبط با پزشکی اینجا رو فعلا مینویسم تا بعد ! 

سرفه : کلخ ( kolekh در منطقه ما ، kolakh در منطقه سندرک و توکهور ) 

عطسه : گشخ ( goshekh ) 

گلو : خلق ( kholgh ) 

پسر : چوک 

یبوست : سکل (sekl )  

اسپاسم عضلانی : موش شدن 

خارش داشتن : جوش زدن ، خارمون زدن 

 درد خنجری : تراش زدن

پوست بدن : لاشه  

خلط : بلغم 

ترشح موکوسی : جراحتی 

male genitalia : نفس  

female genitalia : جون

در عجبم !!!

امروز یکی از مریضهایی که دیدم 5 تا زن داشت و بیست تا بچه . اوایل هم که اومده بودم یه آقایی اومد که گفت 22 تا بچه دارم . 6 تا زن هم داشت !!! تازه یک زنی هم بود که سرحال و خوب کشاورزی میکرد ، سابقه 17 تا nvd داشت !!!!

یکی دیگه از عجایب امروز یه مریض بود با اسم گلو !!!! تصور کنید !!!

پایش شش ماهه دوم ۸۹

امروز اومدند بازدید . بسیار بسیار بسیار راضی بودند . انقدر تعریف کردند ازمون که نگو ! هی گفتند چقدر عالی بودید . تمام خانه بهداشتهاتون عالی بودند . مرکز شما تبدیل شده به یکی از بهترین مرکزهامون و ... . کلی از بازدیدهای هدفمندمون خوششون اومده بود . از جلسات آموزشی که با مردم گذاشته بودیم و کلا دیگه اونقدر محشر بودیم که گفتند برامون تقدیرنامه مینویسند !!!!!! 

فقط نگران یکی از خانه بهداشتهامون بودیم که خیلی مشکل داشت . خدا را شکر بهورزش خیلی زرنگه . قبل از شروع جلسه پایش اومد درمانگاه پیشم . ازش درباره وضع پایش خانه بهداشتش پرسیدم . گفت : فکر میکردم چند نفری میان . یه نفر که بیشتر نبود . یه نفر رو میشه پیچوند . پیچوندمش !!!!!  

   

      راستی عید غدیر مبارک . روز عید خوبی داشته باشید .

حجم بالای گاستروانتریت

در طول آبان ماه 240 مورد گاستروانتریت رو توی دفتر ثبت کردیم . تازه لااقل حدود سی تا چهل نفر ثبت نشدند .  انواع موارد رو داشتیم . یک مورد شیرخوار 4 ماهه ای بود با وزن 700/6 که با اسهال از یک ماه پیش مراجعه کرده بود . طی شرح حالی که گرفتم معلوم شد که از سه ماهگی غذای کمکی را براش شروع کرده بودند . از بیسکویت گرفته تا ماهی !!!! آدم اینجا عجایبی میبینه ها !!!! 

چند روز پیش معاون شبکه اومده بود ، داشت از وضع اسهال میپرسید ،‌ گفتم از همه جا هست . مثلا از بندرعباس هم مریض داشتیم . گفت : آره اتفاقا ما دیشب بندرعباس بودیم پسرم اسهال گرفت . من هم نه گذاشتم نه برداشتم : بله حانم دکتر . اینجا روستایی هستند دیگه . کلاس براشون گذاشتیم ولی باز نمیفهمن چطور بهداشتو رعایت کنند ! توی کلاس هم گفتم بهشون ،‌ اگه به دلیل شیوع بود و ربطی به بهداشت نداشت چطوره که من و خانم دکتر روزی ۱۰-۱۵ تا مریض اسهالی میبینیم خودمون نگرفتیم ؟ چون بهداشتو رعایت میکنیم !!!! ولی همتون توی خونه هاتون چند تایی اسهالی داشتید !!!!!!!!!!    قیافه خانم معاون را تصور کنید !!! 

 

چهارشنبه از شبکه برای پایش دارن میان بازدید گروهی از مرکز . دعا کنید به خیر بگذره . وگرنه 20% حقوقهامون پر !

خواب بازگشت

دیشب خواب دیدم برای تزم باید برمیگشتم به شهر دانشجویی . تازه برام تعیین کرده بودند که یک ماه جراحی اعصاب بیمارستان ف هم باید بگذرونم . جالب اینجاست که توی خواب حس بدی نداشتم .

وای که چقدر دلم برای حال و هوای اونجا تنگ شده . 7 – 8 سال از بهترین سالهای زندگی را در اونجا گذروندم ، بزرگ شدم ، خندیدم ، گریستم و زندگی کردم . به یاد نادر ابراهیمی در : بار دیگر شهری که دوست میداشتم .....

  

شهر ، آواز نیست که رهگذری به یاد بیاورد ، بخواند و بعد فراموش کند .

هیچ کس شهری را بی دلیل نفرین نخواهد کرد .

هیچ کس را نخواهی یافت که راست بگوید که شهرم را نمی شناسم .

انسان ، خاک را تقدیس می کند .

انسان در خاک می روید چون گیاه و در خاک می میرد .

اکر عمر دوباره داشتم ...

البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد.

اگر عمر دوباره داشتم، مى‌کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم. همه چیز را آسان مى‌گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله‌تر مى‌شدم. فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى‌گرفتم. اهمیت کمترى به بهداشت مى‌دادم. به مسافرت بیشتر مى‌رفتم. از کوه‌هاى بیشترى بالا مى‌رفتم و در رودخانه‌هاى بیشترى شنا مى‌کردم. بستنى بیشتر مى‌خوردم و اسفناج کمتر. مشکلات واقعى بیشترى مى‌داشتم و مشکلات واهى کمترى. آخر، ببینید، من از آن آدم‌هایى بوده‌ام که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده‌ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته من هم لحظاتِ سرخوشى داشته‌ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى‌داشتم. من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى‌روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبک‌تر سفر مى‌کردم.

اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى‌رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى‌دادم. از مدرسه بیشتر جیم می شدم. گلوله‌هاى کاغذى بیشترى به معلم هایم پرتاب مى‌کردم. سگ هاى بیشترى به خانه مى‌آوردم. دیرتر به رختخواب مى‌رفتم و مى‌خوابیدم. بیشتر عاشق مى‌شدم. به ماهیگیرى بیشتر مى‌رفتم. پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى‌کردم. سوار چرخ و فلک بیشتر مى‌شدم. به سیرک بیشتر مى‌رفتم.

در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى‌کنند، من بر پا مى‌شدم و به ستایش سهل و آسان‌تر گرفتن اوضاع مى‌پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى‌گوید:

"شادى از خرد عاقل‌تر است." 

                                              دان هرالد       

    

راستی شما اگر عمر دوباره داشتید چه میکردید ؟

خوش شانس به این میگن !

وقتی استاجر بودیم معروف بودم . یادمه روزهایی که عصرش کلاس داشتیم ، بچه ها ، اعم از دختر و پسر یکی یکی میومدند و ازم میپرسیدند که عصر میرم کلاس یا نه . اگه میرفتم حضور غیاب نمیشد ولی اگه غیبت میکردم صد در صد هر کسی که غایب بود غیبت میخورد . این بود که همه با توجه به تصمیم من برای عصر تصمیم میگرفتند . به بیان دیگه یا جای من بود یا جای کسانی که میخواستند جیم بزنند !!!  

این بد شانسی هنوز هم با منه . طرحم پزشک خانواده ۳۰ روزه است با مرخصی دو روز و نیم در ماه . این مرخصی برای ما که خانه مان از محل طرح کلی فاصله داره اصلا کفاف نمیده . اینه که همه کسانی که اونجا هستند کارهای درمانگاه و خانه های بهداشت را فشرده انجام میدهند که بیشتر از مرخصیشون جیم بزنند و کسی هم نمیفهمه . هر وقت که ش ( پزشک همکارم ) نیست هیچ اثری از مسوولان شبکه هم نیست . وقتی که من میرم مرخصی حتما یک خبرهایی میشه . چهار شنبه ۱۲ آبان از محل طرح خارج شدم . جمعه شب یکی از مسوولین شبکه باهام تماس گرفت : شما دو نفرتون هستید ؟ براش توضیح دادم که با ۲ روز مرخصی برای یک هفته از روستا خارج شدم !!!! آدم خوبیه و پایه خلافهامونه . چیزی نگفت .  روز شنبه رییس شبکه زنگ زد که داره میاد روستا ! گفتم : تشریف بیارید اما من نیستم ! روز دوشنبه معاون شبکه زنگ زد که : مرخصی نیستید که ؟ درمانگاه شهری پزشک نداره میخواهیم کمکی بفرستیم ! امروز هم از حراست استان برای سرکشی رفته اند درمانگاه !  

تازه دو هفته پیش ش رفته بود خانه ، طوفان شدیدی اتفاق افتاد و تمام تلفنها قطع شد . از شبکه هر چی به موبایل من زنگ زده بودند میگفت خاموش است . به ش زنگ زده بودند و اعتراض که خانم دکتر چرا خاموش کرده ؟ کجاست ؟!!!