ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

یلدا

          

   

سیاهی امشب را با شمع و شعر حافظ و شاهنامه می آمیزم و شاد می مانم ، چرا که با شکیبایی خواهم دید که مهر باز هم چون همیشه بر تاریکی چیره خواهد شد ... 

               

                        یلدا خجسته باد

مقایسه

میگن : از کجا میدونی ؟ شاید قبول شدی ! 

میگم : مامان جان ! خیال میکنید کنکوره که با یللی تللی و خوش گذرونی و مسافرت و علافی قبول شم ؟!!! امتحان رزیدنتیه !!!!!

فرصتهایی که از دست رفت

دیروز به زمانهایی فکر میکردم که داشتم و از دست دادم . به فرصتهایی که فقط به دلیل تنبلی و بی تفاوتی خودم و اطرافیانم گذشت .  

یک سال و نیم برای طرح ساکن استان هرمزگان بودم . در طول این مدت فقط ۴ بار به کنار دریا رفتم . فقط ۲ بار فقط برای گردش به جزیره قشم رفتم . اصلا به جزیره زیبای هرمز سفر نکردم و ...   . چرا ؟ غیر از این بود که هر بار میخواستم برای تفریح از روستا خارج شوم ، باید به این فکر میکردم که چه کسی باید با من بیاید ؟ که یا من حوصله اش را ندارم ، یا دوستم . که به تنهایی نمیتوانم . که دخترم و محدویتهایم ...   

سالهای دانشجویی ...  هنوز در حسرت دیدن جاهایی هستم که ندیدم و احتمالا نخواهم دید .  

دوستی میگفت : کاش هنگامی که دانشجو بودیم بیشتر بیرون میرفتیم . گفتم : اگر باز هم به همان دوران برگردیم ، رفتار تک تک ما همانطور خواهد بود ... 

تصمیم گرفته ام در هر مقطعی از زندگی ، سعی کنم بیشترین استفاده پویا را از موقعیتم داشته باشم .زندگی تکرار نمیشود . 

خداوندا ...

پریشانم، 

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟! 

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی. 

خداوندا! 

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی 

لباس فقر پوشی 

غرورت را برای ‌تکه نانی 

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ 

و شب آهسته و خسته 

تهی‌ دست و زبان بسته 

به سوی ‌خانه باز آیی 

زمین و آسمان را کفر می‌گویی 

نمی‌گویی؟! 

خداوندا! 

اگر در روز گرما خیز تابستان 

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی 

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری 

و قدری آن طرف‌تر 

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ 

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد 

زمین و آسمان را کفر می‌گویی 

نمی‌گویی؟! 

خداوندا! 

اگر روزی‌ بشر گردی‌ 

ز حال بندگانت با خبر گردی‌ 

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. 

خداوندا تو مسئولی. 

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن 

در این دنیا چه دشوار است، 

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است


جبر یا اختیار ؟

خیلی وقتها که به قانون اختیار و جبر فکر میکنم احساس سر درگمی دارم . نمیفهمم . تمام اتفاقاتی که از سر تصادف یا خواست خدا یا هر چیز دیگه ای میفته و روی زندگی و آینده آدم تاثیر میذاره را چی تعبیر کنم . مثلا زلزله ای که میاد و سرمایه های آدم را نابود میکنه ، یا عزیزان آدم را میگیره و روح و روان آدم را درگیر میکنه ... ترافیکی که ممکنه بهش برخورد کنی . به یه قرار مهم که تمام آینده ات در گرو اونه نرسی ... با وجودی که شرایطت مناسب نیست جایی برای دریافت شغل و یا ادامه تحصیل جلو میری و از قضا دقیقا  چون آدمی که شرایط بهتری داشته نتونسته بیاد اون موقعیت مال تو میشه ....        اینا همه نمونه هایی از اتفاقات خوب و بدیه که سزنوشتو درگیر میکنه . حالا اگه به اینها نگاه کنیم همه چیز جبره . اما اگه بگیم مسیر زندگیمونو انتخاب میکنیم و تلاشهامونو تنظیم میکنیم میشه اختیار . کدوم درسته ؟ اگه گاهی جبرهایی توی زندگی هست چرا ؟ اگه همه چیز با اختیار تعیین میشد چه فرقی میکرد ؟

بعضیها کجا زندگی میکنند !

منطقه زندگی ما شهر سردیه . امسال با وجودیکه سرمای پاییزی دیر به شهر ما آمد اما از اواسط شهریور شبها حتما باید پنجره ها را میبستیم یا اگر قرار بود بعد از ساعت ۶ یا ۷ در هوای آزاد باشیم ،چتما باید بالاپوشی اضافه میکردیم .  

دیروز توی درمانگاه مریضی داشتم که از درد پهلوی راست شاکی بود . در معاینه و شرح حال به هیچ جا نرسیده بودم . به عنوان آخرین تلاش برای یافتن علت درد پرسیدم : احیانا توی سرما نبودی ؟ سرد نشده بدنت ؟    جواب داد : دیشب فقط کولر روشن کرده بودیم .... 

                                 

مناجاتی از دکتر شریعتی

خدایا!!!
مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ٫ غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.
خدایا!
اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.
خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.
خدایا!
اتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اندبسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.
خدایا!
به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !
خدایا!
 تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم.

low

low بودن اصلا سخت نیست . کسانی که low میمانند عجیب و غریب نیستند . برای low بودن کافیه انتظاراتت را low نگه داری ، و تلاشت را هم low

   

با عرض پوزش از سیب پزشکی به خاطر بدقولی ... در اسرع وقت درباره مطلبی که خواستید مینویسم.

نفرولوژی ماه مبارک رمضان

خدایا شکرت ... 

برای اینکه به من قدرت دادی تا بتوانم به روی پاهایم بایستم .  

خدایا شکرت ... 

برای اینکه به من توانایی دادی تا آب بنوشم و از نوشیدنش لذت ببرم 

خدایا شکرت ... 

برای اینکه به من این سلامتی را دادی که زمان نیازم به آب ، آن را درک کنم  

خدایا شکرت ... 

برای اینکه سالمم ، کلیه هایم توانایی دفع آب دارند و توانایی تصفیه خونم را 

خدایا شکرت ... 

برای اینکه به من اراده و توانایی دادی تا بتوانم برای عبادت تو ، در مقابل نیازهای طبیعی ام بایستم  

خدایا شکرت ... 

برای اینکه به لطف تو با وجود ننوشیدن آب در این روزهای گرم ، ATN نمیکنم

خدایا شکرت ... 

برای اینکه تو خدایی

چراغ موشی

۲۹ ساله است . heavy smoker است . یکی دو تا دندان سالم در دهانش دارد ! میگویند داشته لیسانس میگرفته ولی سال دوم دانشگاه درسش را رها کرده . مدتی در بیمارستان روانی بستری بوده . بیکار است .  با عمه خانم مشورت کرده . گفته : میدهندش به من ؟ عمه خانم گفته اند : نه... میخواهد تخصص بگیرد . گفته : تخصص برای چی ؟ ماهی دو سه میلیون میگیره بسه . با هم زندگی میکنیم ! 

خلاصه همه را برق میگیرد ....

؟؟؟؟؟

وقتی تنبلی و حوصله درس خوندن نداری ... 

وقتی مهمان گر و گر میاد خونه و همه مشتاق دیدنت هستند ... 

وقتی همه از فامیل و دوست و آشنا گرفته تا کارگر قدیمی و جدید مریض میشن و تو بهترین دکتر مجانی موجودی ... 

وقتی اونقدر خوابتو دوست داری که اگه یه روز خوابت کم بشه مغزت هم کار نمیکنه ... 

وقتی از برنامه درسیت در حد تیم ملی عقبی ، چه برسه به برنامه موسسات فعال در این زمینه ... 

چی میتونه وادارت کنه امیدتو حفظ کنی ؟ آخه با چه امیدی .... ؟ 

   

 فردا نوشت  

 امروز جمله قشنگی از تلویزیون شنیدم :  

  ساعت اختراع عجیبیست . با هر ثانیه اش نبودنت را چون پتکی بر سرم میکوبد ...

کارهای مردانه

یه مطلبی خوندم از یه نفر که خیلی خوشحال بود برای اولین بار یه کار مردانه انجام داده . رفته بود مکانیکی ماشینشو داده بود برای تعمیر . به خودم و اون تغییراتی که توی چند سال گذشته داشتم فکر کردم . از دانشگاه توی شهر غریب ، اسباب کشی های سریع السیر ، تعمیرات کولر ، برق ، لوله آب ، شوفاژ و ...  گرفته تا گذراندن طرح توی یه روستای دور افتاده و سرو کله زدن با ۱۲۰۰۰ نفر آدمی که سه چهارمشون زبان نفهم بودند . 

ما مدتهاست واسه خودمون مردی شدیم ...