ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
تو را مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید
چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پنداری همی خوشتر ز پار آید
ازین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
شما را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
+ امروز چهارشنبه سوری را برگزار کردیم . خوب بود . از طرف هر کسی که نمیتوانست ، از روی آتش پریدم . غمها و ناامیدی ها را سوزاندم و شادابی و نشاط گرفتم . با وجودی که تعدادمان کم بود اما خیلی خوش گذشت .
امیدوارم سال جدید برای همگان سالی سرشار از شادابی ، سلامت ، پیروزی و نیک روزی باشد .
+ تاریخ دوربینم ۲ روز خطا دارد ! نمیدانم چطور اصلاح میشود !
نوروز شما هم شاد باش. با آرزوی بهترین ها برای شما . ویژه اینکه قبولی در امتحان پیش رو .
چهارشنبه سوری رو با خواهر زاده ام " عسل " سپری کردیم . تنها . فقط من و اون . یه جورایی چهارشنبه سوری با طعم معصومیت بچگانه . خوب بود . با خنده هاش خندیدم . با بالا پایین پریدنهاش بالا پایین پریدم. حسابی بچگی کردیم.
پ ن : برام دعا کنید .
ممنون و همچنین شما
حتما
عزیزم...پیشاپیش عیدت مبارک.
زیباترین آرزوها را برات دارم....
ممنون که به جای ما از روی آتش سرخ پریدی و زردی ما را هم بهش دادی...
حسم میگه امسال خیلی بهتر از سالهای قبل هست.من میدونم و تو هم میدونی که خیلی پخته تر از سالهای قبل شدیم و خوشحالم که گذر زمان برای ما فقط تکرار مکررات ملال آور نبوده این مدت...
به امید روزهای شادتر و پرشورتر...!
مرسی نوشین خوبم . من هم برای تو ...

خواهش میکنم ! وقتی از طرف تو از روی آتش میپریدم مش محمد گفت : خوب چرا خودش نیومده ؟! فاصله 2 ساعت که بیشتر نیست !
مطمئنم که روزهای خوبی خواهیم داشت . حس عمیقی دارم که این را به من نوید میدهد .
سلام
عید شما هم مبارک
سلام
ممنون . و همچنین
ممنون که به جای ما از روی آتیش به این بزرگی پریدی .
ما حتی از روی یه شمع هم نپریدیم
توی تنظیمات دوربین میشه تاریخ درست رو وارد کرد .
خواهش میکنم .
گفته باشم ها ! عکس از ارتفاعه ! آتیشش خیلی بزرگه .... خیییلیییییی !
قبلا سعی کردم پیداش نکردم . باز باید یه وقت بذارم واسش .
سلام خانم دکتر.سال نو مبارک.سال خوبی داشته باشید همراه با سلامتی و موفقیت
سلام
ممنونم بهار جان . امیدوارم سال خیلی خوبی داشته باشی .
از بچگی مسافرت با قطار رو دوست داشتم.یه حس خوبی بهم میده.اون صدای خاصش. تتق تتق! ... تتق تتق ! دیدن لکوموتیو با چراغ روشنش سر پیچ که میخواد بره تو تونل! کوههای سر به فلک کشیده با چند چراغ روشن زرد رنگ که یحتمل لامپ رشته ای 200 وات باید باشه. نمیدونم چرا با دیدن این لامپها یاد نورآباد و ممسنی میفتم! در صورتی که هیچوقت نورآباد و ممسنی رو ندیدم! زیر اون چراغها حتما آدمهایی زندگی می کنن که زنده ان ، غذا میخورن ، اسم دارن ، کار دارن ، خونواده ای دارن... یا یه مرد سوار موتور تو کویر داره میره.به کجا؟! اونم حتما کاری داره ، خونواده ای داره ، اسمی داره و ... چقدر آدمهای مختلف تو قطار هست. هر کدوم با اون یکی فرق داره!هر کی یه جایی میره ، یه کاری داره ، زندگی خودشو داره. ته دره یه رودخونه هست اون آب میره هر روز هر روز هر روز.قم شوره زاره. نمیدونم چرا اسم قطار که میاد یاد نیشابور میفتم.وقتی نصفه شب تو یه ایستگاه بین راهی دوتا قطار کنار هم می ایستن بعد یکیشون راه میفته آدم گیج میشه که این حرکت میکنه یا اون ! بوی تهویه قطار مخصوصا تو سرما. چقدر شهر هست... هر شهری رسم و رسومی داره. حتما دختری که میخواد ازدواج کنه و پسری که میخواد بره خواستگاری.دلم میخواد یه بار ترمز قطار بکشم ببینم واقعا می ایسته ولی حیف اون صد تومن که جریمشه! دارم دیوونه میشم . از لامپ رشته ای 200 وات متنفرم. منو یاد نور آباد و ممسنی میندازه...
امیدوارم فکرت آرامششو پیدا کنه .
سر یه دو راهی قرار گرفتم. نه شاید من تنها، که خیلی های دیگه هم مثل من . شاید این از خصوصیات نسل ما است . "دنبال آرمانشهر گشتن" . شاید فقط تو سریال ها و فیلم ها و کارتونهایی وجود داره که از بچگی باهاشون بزرگ شدیم نه در واقعیت . تنها سوال این روزهای عمرم اینه : آیا هنوز باید برای رسیدن به اون مدینه فاضله ذهنم سرگردان باشم؟! آیا اصلا وجود داره؟! آیا تحت تاثیر دنیای خود ساخته ذهنی ام قرار گرفتم؟! این روزها وقتی به پشت سرم نگاه می کنم می بینم چه ساده انگارانه منتظر رسیدن چیزی بودم که اصلا وجود نداره : " آینده "! گاهی دلم میخواد دفتر و کتاب و مشقم رو برای همیشه ببندم و بذارم کنار. ولی بعدش چه کنم ؟! زندگی کنم ، چه جور ؟ عاشق بشم ، عاشق کی؟ لذت ببرم ،از چی؟! من محکوم به زندگی شدم که کار کنم خونه بخرم ماشین بخرم ازدواج کنم بعد بمیرم؟! همین! اینه زندگی؟! یا چیزی غیر اینه. اگه آره ، پس کوش . کجاست که من هر چی می گردم پیداش نمی کنم...
آرمان شهر را دودستی به آدم پیشکش نمیکنندش ... باید خودت آرمان شهرت را بسازی . باید در لحظه لحظه زندگیت ، زندگی کنی ... نه تحمل .
حرف حساب جواب نداره. الان کاملا محکومم و هیچی ندارم بگم. صد در صد حرف شما درسته.
نوروزت مبارک بانو.
شادزی مهر افزون
همچنین
عکس زیباییست این سفره ی هفت سین البته بیشتر به نقاشی شبیه است
سال نو مبارک و همراه با آرو های خوب برایتان.
ممنون . و همچنین