ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من خوب میدانم که زندگی ، یکسر ، صحنه بازی است ؛
من خوب میدانم .
اما بدان که همه کس برای بازیهای حقیر آفریده نشده است .
مرا به بازی کوچک شکست خوردگی مکشان .
مگذار که زمان پشیمانی بیافریند .
به زندگی بیندیش با میدانگاهی پهناور و نامحدود
به زندگی بیندیش که میخواهد باز ، بازیگرانش را با دست خویش انتخاب کند .
به روزهای پر اندوهی بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد .
به روزهایی که هزار نفرین ، حتی لحظه ای را باز نمیگرداند .
در تمام لحظه هایی که تو میدانی ، میشناسی و خواهی شناخت ،
به یاد داشته باش که روزها و لحظه ها هیچگاه باز نمیگردند .
به زمان بیندیش و شبیخون ظالمانه زمان .
*نادر ابراهیمی
زمان آدمو به یه جور مسابقه می خونه و همیشه هم پیروز میشه
همین زمان است که مدام تصمیماتمان را خدشه دار میکند
گیر دادی به نادر ابراهیمی ها.... :)
خیلی زیبا بود...ممنون بابت انتخاب خوبت.
فعلا برای دهمین بار درگیر« بار دیگر شهری که دوست میداشتم» شده ام !!!!!
...روزهایی که هزار نفرین حتی لحظه ای را باز نمی گرداند.....
سلام خانومی. وبلاگت خیلی با حاله. به من هم یه سر بزن.
نه بر نمیای!!!مسوول روحیه دهی!!!!
خیلی خیلی مرسیییییییییییی!