ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

از آن نترس که های و هوی دارد

دو همکار جدید دارم که برایم جالبند .

  

آقای دکتر پ : 

روز اول مرا ترساندند از همکاری با او . گفتند ناامیدت میکنه از کشیک . منفی فکر میکنه . میناله همیشه . منفی بافه و ...  

روزی که با او کشیک داشتم آماده هر گونه اتفاقی بودم . هر برخورد ناراحت کننده ای . دیر آمد . اما با وجود دیر آمدنش رفتارش به دلم نشست . صحبتهایش با شیطنت همراه بود . احساس نمیکردی از تو بزرگتر است . و حتی لطفهایی به من کرد که هیچ یک از همکاران نکرده بودند . از هم کشیک بودن با او لذت بردم . 

    

خانم دکتر س : 

در برخورد اول خیلی گرم بود . فوق العاده ملایم و مظلوم به نظر میرسید . تعریفش را زیاد شنیده بودم . توی دومین کشیک به حدی زرنگی کرد که حالم بد شد . انقدر سرم با ملایمت کلاه میگذاشت که باور نمیکردم . فقط به این فکر کردم که خدا را شکر که کشیکهایم رو به اتمام است . وگرنه درمانگاه برایم خیلی به صرفه تر است . 

   

هیچوقت نتوانسته ام بدجنس باشم . همیشه تمام سعی ام را کرده ام که برای اطرافیانم بهترین ها را فراهم کنم . چه یار نزدیک باشند و چه غریبه ای که یک بار در خیابان میبینم . برایم دورویی ها و سواستفاده ها دور از انتظار است . شاید یک جاهایی ایراد هم دارم که سعی میکنم با همه ، حتی آنهایی که ناراحتم میکنند با احترام برخورد کنم . خیلی وقتها خیال میکنند احمقم و نمیفهمم . اما ایراد بیشتر از تربیتی است که از کودکی شده ام : «خانم بودن و با شخصیت بودن مهم است . همیشه یادت باشد که هستی ....   »     اما یک وقتهایی این خانم بودن بد حرصم را در می آورد ... بد ...

نظرات 15 + ارسال نظر
من یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:31 ق.ظ http://koudakane.blogsky.com/

آدمها رو باید خودمون بشناسیم نه با حرف دیگران...

دقیقا

سوگل یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:54 ق.ظ http://farda91.persianblog.ir

امان از وقتایی که باید خانم باشیم ولی دلمون نمی خواد !!!

آی گفتی !!!

اکسترن یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:09 ب.ظ

پاراگراف آخر وصف حال منم بود...
گاهی اطرافیان یه کاری میکنن که پشیمون میشی از خوبی کردن،احترام گذاشتن،راست گفتن و ...
ولی باید یادمون بمونه که ما داریم با خدا معامله میکنیم...

باید یادمون باشه که وجدان خوب چیزیه !

نجمه رستمی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:56 ب.ظ http://roshana14.persianblog.ir

گل گفتی ها! منم خیلی وقت ها از دست این جماعت با پنبه سرببر حالم بد میشه! دلم میخواد جیغ بکشم!!!
منم نمیتونم بدجنس باشم که به قول دوستم مهشید باید یه فکری به حالم بشه وگرنه در اکسیر ناملایمات دنیا حل میشی دخترخووووووووووب!

خوب و همین مدلی میگه!

ها والا ! دقیقا زدی تو خال !

میثم یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:03 ب.ظ

من که به یه نتیجه دیگه رسیدم ، بهترین روش همون ضرب المثله : "جواب های هوی است " . اینجوری حداقل وجدانم آسوده است و دیگه مجبور نیستم بعدا زیر دوش به طرف فحش بدم !!!

من نمیتونم اینطور که شما میگی باشم

ممول سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:15 ب.ظ

وااااااای نگو رکی از دست آدمایی مث این خانم دکتره

irman پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:46 ب.ظ

man barhabaram pish umade ke behem goftand felani daghune bad behtarin az aab darumade....

آره ، زیاد پیش میاد ...

میثم چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:01 ب.ظ

نسل من نسل مردان و زنانی است که هیچ انتخابی در زندگی شان نداشته اند. نه سازنده زندگی، که در معرض آن قرار گرفته اند. خودشان را با شرایط موجود وفق داده اند. لباس گشاد پوشیده اند برای اینکه سال بعد هم به تنشان بشود، ناچار شده اند در مدرسه و کلاس و با معلمی که از قیافه و صدا و سلیقه اش خوششان نمی آمده درس بخوانند. بدون کلاس کنکور و قلم چی و گاج و ... در دانشگاه، آنهم از نوع سراسری اش قبول شوند، به سربازی بروند حتی شده صدها کیلومتر دورتر از محل زندگی و کسی پیدا نشود با پارتی و گواهی پزشکی و نامه و سفارش انتقالی بگیردو ...

نسل من نسل مظلوم و بی دفاع و بیچاره ای بود. نسل من هیچکس را نخواهد بخشید. من با همه کسانی که قدرت انتخاب و تصمیم گیری را از من و هم نسل هایم گرفتند کار دارم، نمی بخشمشان و یک روز یقه شان را یک جایی(شاید آن دنیا) خواهم گرفت و خواهم پرسید: چرا از من خواستید با نوجوانی و همه زیبایی هایش خداحافظی کنم؟ چرا به هویت و شخصیت و انسانیتم احترام نگذاشتید؟ اقلا می گذاشتید مثل نوزادهای شیرخواره امروزی که حتی در انتخاب نوع پوشاک و شیرخشکشان اختیار و آزادی دارند، آزاد تصمیم بگیریم و آزاد باشیم. نمی بخشمتان، نه معلمها و بزرگترها و امیرحسین مدرس را و نه خودم را!
برگرفته از وبلاگ " چاووش "

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:36 ب.ظ http://www.rezasr2.blogsky.com

سلام
حق با شماست
زیاد نمی شه به نظرات دیگران اعتماد کرد

سلام
ممنون
دقیقا

غزاله جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:36 ق.ظ

منم هیچوقت حتی نتوانسته ام ادای بدجنس ها را در ارم-سلام

خیلی سخته بدجنس بودن -سلام

ممول پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ب.ظ http://www.dejapense.blogfa.com

رکی دلم واست تنگولیده

mahnaz چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:42 ب.ظ

چقد خودم افتادم طفلکی من !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فرت و فرت همین اافق برام میافته

سارا خانوم جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:10 ق.ظ

salam rafigham ......azizam.....
miam mikhonamet bedon payam miram .......akhe chy begam?
bary .....hamishe vase man hamintor bode ......admahaye ke poshte sareshon baram bad goftan ..........ba hese bad raftam tarafeshon .....al az ab daromadan.........v admahaye esman khoshnam gand............begzarim,............aslan mohem nist\be ghole khodet .........donya do roze

آره ! به قول خودم دنیا بزرگه ، خدا هم دو روزه ! ؛)

ماندانا جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:57 ب.ظ

موافقم مخصوصا با این خانم بودن حرصم را در می اورد

:)))

ستاره یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.kochekhaki.persianblog.ir

باز خوب بوده با پنبه سر میبریده من که یه همکار داشتم که لیست کشیکای شبو مینوشت در ماه میگفت تو باید این 9 روزو پشت سر هم در این نا کجا آباد بمونی چون من میخوام برم سفر خارج از کشور و این قضیه هر ماه تکرار میشد هر چیم اعتراض میکردیم هیچکیم حرف مارو نمیشنید

هر کدوم یه جور نامردیه ! اینکه به کسی اعتماد کنی و احمق فرض شی ناراحت کننده است . اینکه ازت سواستفاده کنند و abuse شی و تکرار شه هم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد