ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

ایراندخت

دختری از ایران زمینم ، در پی بهبود آدمی ...

خداوندا ...

پریشانم، 

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟! 

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی. 

خداوندا! 

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی 

لباس فقر پوشی 

غرورت را برای ‌تکه نانی 

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌ 

و شب آهسته و خسته 

تهی‌ دست و زبان بسته 

به سوی ‌خانه باز آیی 

زمین و آسمان را کفر می‌گویی 

نمی‌گویی؟! 

خداوندا! 

اگر در روز گرما خیز تابستان 

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی 

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری 

و قدری آن طرف‌تر 

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ 

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد 

زمین و آسمان را کفر می‌گویی 

نمی‌گویی؟! 

خداوندا! 

اگر روزی‌ بشر گردی‌ 

ز حال بندگانت با خبر گردی‌ 

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. 

خداوندا تو مسئولی. 

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن 

در این دنیا چه دشوار است، 

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است


نظرات 4 + ارسال نظر
سروش یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ب.ظ http://hadi1991.blogsky.com

سلام
وبلاگ فوق العاده ای داری
به من هم سر بزن ازآشنایی با تو خوشحال میشم
راستی با این لینک می تونی برای وبت درآمدزایی کنی
منتظرتم
http://mar2zan.ir/ads/?page=customer_signup&refer=aGFkaTE5OTE=

یک جراح سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ب.ظ http://dr_ahmadi.mihanblog.com/


so nice

دکتر پرتقالی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ

چه عجب دیدیمتان، خوبی؟

سلام پرتقالی جان . خوبی ؟ دلم برات تنگ شده بود . مدتی مسافرت بودم . تازه برگشتم .

علی چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ق.ظ http://seeyourinside.blogsky.com

سلام دوست قدیمی
شما نظرتو در پست ( بنیادی ترین میل ) گذاشتی و رفتی؟ ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد